۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

ازدواج پیامبر با زینب

پیامبراکرم ( صلی الله علیه و آله) در میان یهود و نصارای زمان خویش، دشمنان کینه توزی داشت. اینان به رغم آن که شاهد نزول آیات بودند، آن را انکار می کردند، در حالی که در کتاب های مقدس و پیشین خود، بشارت هایی را دیده و خوانده بودند که (گواه و) تصدیق کننده ی پیامبر بود و اهل کتاب را به پیروی از پیامبر فرا می خواند، اما آن را انکار می کردند و نمی پذیرفتند...
در هر زمانه ای، این دو شیوه انکار و لجاجت پیروانی داشته است که بر راه و روش پیشینیان خود بوده اند. اینان در آن چه اعتقاد داشتند، تعصب می ورزیدند که از تحقیق علمی و پژوهش غیرجانب دارانه، بازشان می داشت. در نتیجه خاتم الانبیا ( صلی الله علیه و آله) را بزرگ ترین دشمنی می پنداشتند که مشروعیت بقای راه و روش انکار و لجاجت را بر باد می داد. از این رو تلاش نمودند حقیقت نبوت خاتم الانبیا ( صلی الله علیه و آله) را سلب کرده، ایشان را فقط نابغه ای قرار دهند که بر عرب حکم راند و این وضع برای هر نابغه ای مانند ایشان پیش می آمد، اما چون در سیره و کردار پاکش، آن چه مؤید نظریه و خواسته شان باشد نیافتند، با خیال و پندار خود افسانه هایی بافتند و آن را به ایشان انگ زدند، تا در نبوتش خدشه وارد کنند. همه ی آن چه را در این باره (و بدین منظور) بافتند، تاریخ تکذیب می کند. آنان بدین وسیله ملت و امت خود را فریب می دهند تا از گسترش اسلام میانشان جلوگیری کنند.
از شمار این پندارهای نادرست موارد مربوط به زندگی زناشویی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) است. وضع اعتقادی و اجتماعی خیال بافان، آنان را بر بافته های یاوه ی خود یاری کرد. وضع آنان بدیشان اجازه نمی داد جز بیش از یک همسر داشته باشند، به رغم آن که راه برای روابط جنسی بی حد و مرز باز می گذاشت، حتی برای مرد و زنی که ازدواج کرده باشند، تا آن اندازه که بیشتر ملت های اروپایی اعتقاد داشتند: ضرورتی برای بودن مرد در خانه نیست، زیرا به هر حال خانه از مرد خالی نمی ماند، گر چه مردانی باشند که با همسر شوهر دوست اند یا این که زن می توانست مادر باشد بی آن که نیاز باشد به صورت سنتی ازدواج کند که مجبور باشد فقط با یک مرد رابطه داشته باشد!
معتقدان بدین فرهنگ در پی نکته ای قابل خدشه در زندگی زناشویی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) بودند. از این رو با پندار و خیال، افسانه های عشقی و رمانتیک بافتند و همان را دلیل ازدواج پیامبر ( صلی الله علیه و آله) با زینب بنت جحش - که شوهر کرده بود - دانستند و می پنداشتند پیامبر کاری کرد که شوهرش او را طلاق دهد تا خود بتواند با زینب ازدواج کند!
افسانه هایشان چنین می گوید:
«زینب بنت جحش با زید بن حارثه ازدواج کرده بود. روزی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) به خانه ی زید رفت و او را صدا زد، اما وی را در خانه نیافت. در خانه ی او پرده ای بیش نبود و باد وزید و پرده کنار رفت و زینب از پشت آن دیده شد. وی زنی زیبا و دل ربا بود که مانندش را محمد پیش تر ندیده بود. از این رو از زیبایش شگفت زده شد و از پشت پرده با زینب سخنانی گفت، سپس برگشت، در حالی که در دل عشق زینب را داشت!
هنگامی که زید به خانه برگشت، زینب ماجرا را بدو گفت و زید دانست پیامبر عاشق زینب شده، از این رو وی را طلاق داده، آن گاه محمد با او ازدواج کرد!»
در ابتدا افسانه بسیار احساس برانگیز است و به حقیقت باید چنین باشد برای هر که نداند زینب کیست و چگونه با زید ازدواج کرد و چه سان زید طلاقش داد، آن گاه چگونه پیامبر با زینب ازدواج کرد. اما برای کسی که به همه یا جزیی از حقیقت آگاه باشد، این افسانه، خرافه ای بیش نیست که در برابرش رنگ باخته، می داند این داستان، نمونه ای از کارهای برخی شرق شناسان برای تشویه و زشت جلوه دادن کردار و سیره ی نبوی است تا به اغراض و اهداف تبلیغات مسیحی میان مسلمانان دست یابند. در این صورت، حقیقت کدام است؟

نخستین حقیقت:

برای از بین بردن این افسانه، از پایه و اساس، کافی است که بدانیم زینب کیست و پیش از ازدواج با زید، چه نسبتی با پیامبر داشته است. زینب دختر امیمه دختر عبدالمطلب، عمه ی رسول الله است! پس وی دختر عمه ی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) است که کنار و نزدیک رسول الله رشد و نمو کرد. زینب در کودکی و جوانی نزدیک و کنار پیامبر بود و رسول خدا وی را پیوسته می دید و پیش از آن که حجاب بر زنان واجب شود، زینب را مشاهده می کرد. در این صورت چرا در آن زمان، جمال و زیبایی زینب، پیامبر را مسحور و جادو نکرد؟ ! اگر پیامبر مایل به ازدواج با زینب بود، چیزی مانعی نبود، بلکه باعث افتخار و شادمانی زینب و خانواده اش بود! اگر فقط همین حقیقت را بدانیم، دیگر کوچک ترین ارزش و اثری برای آن افسانه ی ساختگی نمی ماند...
در ادامه حقایقی دیگر می آید که این افسانه ی خیالی و شگفت آور را سبک و سست می کند.

دومین حقیقت:

چگونه زینب با زید ازدواج کرد؟
پیش از آن که پیامبر مبعوث و برانگیخته شود، زید را پسر خوانده ی خود کرد. وی نزد پیامبر رشد کرد و «زید بن محمد» نامیده شد.
سومین کسی که پس از خدیجه و علی (علیهم اسلام) در خانه ی پیامبر اسلام آورد، زید بود. پیامبر وی را بسیار دوست داشت و تصمیم گرفت او را با خانواده ای هاشمی وصلت و پیوند دهد تا جایگاه و موقعیتش را بالا برد، تا مسلمانان بدانند مرد مؤمن هم شان و کفو زن مؤمن است و پس از ایمان آوردن، فخر فروشی به خاطر اصل و نسب ارزشی ندارد.
پیامبر به خانه ی عمه اش رفت تا دخترش، زینب، یعنی دختر عمه ی هاشمی و قریشی رسول الله را برای زید که در عرف قریشیان، در شمار بردگان و خدمت گزاران بود، خواستگاری کند. این امر بر زینب سخت و دشوار آمد و خواسته ی رسول الله را نپذیرفت. برادر زینب پشتیبان خواهر بود، اما پیامبر که نویدآور مکارم اخلاق برای آموزش آن به مردم بود، می خواست خود نخستین کسی باشد که پای بند اخلاق باشد و بدان عمل کند، تا در عمل و کردار، اخلاق را به مسلمانان یاد داده، جزیی از فرهنگشان باشد... از این رو برخواسته ی خود به زینب و برادرش پافشاری کرد، اما آن دو نمی پذیرفتند، تا آن که خدای بلند مرتبه، سخن والای خود را فرو فرستاد:
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد. (1)
پیامبر بر زینب و برادرش این آیه را خواند، سپس به زینب فرمود: زید را به عنوان همسر تو می پسندم. زینب عرض کرد: به آن چه رسول الله می پسندد، راضی ام! بدین گونه ازدواج انجام شد.
دومین حقیقت نیز، آن افسانه را از بین می برد، زیرا می توان گفت چرا در تمام این مدت که پیامبر ( صلی الله علیه و آله) با زینب سخن می گفت و وی ازدواج با زید را نمی پذیرفت، چرا پیامبر وی را برای خود خواستگاری نکرد؟ این چنین است که افسانه های غرض ورزان، سست تر از تار عنکبوت است!

سومین حقیقت:

زید، غلام و پسر خوانده ی رسول الله با زینب، دختر عمه ی پیامبر ازدواج کرد، اما زندگی مشترک آن دو دوام نیافت. زینب که برای خشنودی رسول الله راضی به ازدواج شده بود، نتوانست از نخوت و خودبزرگ بینی اش دست بکشد. وی شریف ترین نسب عرب را داشت و از همه به رسول الله نزدیک تر بود و زید در خانه ی اینان، خدمت گزار بود!
زید مؤمن و فروتن، این بزرگ بینی را بر نمی تافت و به پیامبر شکایت برده، متمایل به طلاق دادن زینب بود، اما پیامبر او را به شکیبایی می خواند اما می دانست خود بزرگ بینی به آسانی از دل ها نمی رود. در جامعه ای که برخورد با مردم فقط بسته به نسب و ثروت بود، پیامبر نخستین تجربه را می نمود شاید بتواند سنت تفاخر به اصل و نسب و ثروت را بشکند، که شاید با گذشت زمانی دراز و نبوغ و برتری نسل های آتی و تکرار این تجربه با زنانی دیگر که از سنت پیامبر پیروی کنند، جفا کاری از بین رفته و مردمان بر دوستی و یک رنگی و همدلی برانگیخته شوند.
زید که هر روز دست به گریبان مشکلش بود، دیگر نمی توانست تحمل کند و شکیبایی ورزد. از این رو پیوسته به احترام پیامبر بدو رجوع می کرد، زیرا ایشان زید را همسر داده، و پیامبر هر بار به زید می فرمود: «همسرت را داشته باش!» .
روزها می گذشت و وضع میان زید و همسرش زینب بحرانی تر می شد. وحی رسید و به پیامبر خبر از آن داد که در دل داشت، اما به سبب ترس از حرف مردم پنهان می داشت، زیرا پیامبر، رهبر و الگوی مردم بود. در این هنگام زید آمد و به پیامبر خبر داد روابط میان او و زینب به حد انفجار رسیده، هر دو به نتیجه ی طلاق رسیده اند. آن چه را پیامبر در همین باره در دل پنهان می داشت، اکنون بر زبان آورد که فرمایش خدای بلند مرتبه بود: (2)
(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی (به فرزند خوانده ات «زید») می گفتی: همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز! (و پیوسته این امر را تکرار می کردی) ; و در دل چیزی را پنهان می داشتی که خداوند آن را آشکار می کند، و از مردم می ترسیدی در حالی که خداوند سزوارتر است که از او بترسی!»
آن چه را پیامبر به خاطر ترس از (حرف و حدیث) مردم پنهان می داشت، چه بود؟
خداوند می خواست حکمی را ثابت کرده، روش دیگری را به مردم بیاموزاند که مخالف و ناهمخوان با احکام و آداب جاهلیت بود. اگر عرب ها کسی را پسرخوانده ی خود می کردند، بدو نسبت خود را داده، وی را فرزند و پسر خویش می شمردند و دیگر او را منسوب به پدر واقعی اش نمی نمودند، که ستمی آشکار بود. قرآن به اینان می فرمود:
«آنان را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه تر است.» (3)
و از آن رو که پسرخوانده ها منسوب به ارباب (و پدر خوانده ها) می شدند، آن چه را بر فرزندان واقعی خود حرام می دانستند، بر اینان (فرزند خوانده ها) نیز روا نمی دانستند. خداوند می خواست نهایت و پایانی برای این سنت بنهد، از آن رو که بر پایه ی درستی بنا نشده بود; وانگهی می خواست پیامبر نخستین کسی باشد که این سنت را گسسته، معارف جدیدی در اسلام پایه گذاری کند. از این رو خدا دستور داد پس از آن که زید - که بدو زید بن محمد می گفتند - زینب را طلاق گفت، پیامبر با وی ازدواج کرده، زید را به نسبت درستش یعنی زید بن حارثه برگرداند:
«هنگامی که زید نیازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوریم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هایشان - هنگامی که طلاق گیرند - نباشد; و فرمان خدا انجام شدنی است (و سنت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود) .» (4)
آن چه برشمردیم، حقایق ازدواج پیامبر با زینب بود، که آن چه را غرض ورزان با پندار و خیال خود بافته بودند، از بین می برد! هرگاه شبهه ای به منظور کاستن شان و جایگاه پیامبر و اهل بیتش، در این جا و آن جا بشنویم یا ببینم، مانند این افسانه، ما را به پژوهش پیوسته برای دست یابی به حقایق تاریخی فرا می خواند.
پس از این ماجراها زینب به عنوان یکی از همسران پیامبر وارد خانه ی ایشان شد و به همسری خویش افتخار کرده، می گفت: خداوند مرا به ازدواج پیامبرش درآورد و درباره ی من آیه ای نازل کرد که تبدیل نمی شود و تغییر نمی پذیرد و مسلمانان آن را می خوانند.
عموهای زینب نیز بدین پیوند افتخار کرده، با رقیبان خود، در شمار آن چه به عنوان افتخار برمی شمردند، می گفتند:
آیا زنی میان شما هست که از آسمان های هفت گانه ی بالا خداوند او را به ازدواج پیامبر در آورده باشد؟ !
ویژگی زینب میان دیگر همسران پیامبر این بود که در درجه ی دوم پس از خدیجه قرار داشت و به فقیران و نیازمندان بسیار انفاق و بخشش می کرد. خداوند با ثروتی که به خانواده ی زینب بخشیده (و به وی رسیده) بود، وضع را بر وی راحت کرده، پیوسته و بی آن قطع شود، بخشش و دهش می کرد، گر چه دباغی می نمود و حصیر می بافت و می فروخت و پولش را صدقه می داد و با جاری های خود به نیکی سخن می گفت. روزی پیامبر که با زنان خود نشسته بود فرمود: «آن که دستش درازتر است، زودتر (دربهشت) به من می پیوندد» . در وهله ی نخست، مردم از این فرمایش، ظاهر لغوی آن را برداشت کرده، دست های خود را می کشیدند تا ببینند دست کدام یک درازتر است، اما بعد فهمیدند مقصود پیامبر این است که کدام یک بیشتر در راه خدا بخشش و دهش دارد، که کسی جز زینب دختر جحش نبود. وی نخستین زن (از همسران رسول الله) است که پس از وفات پیامبر بدو پیوست.
منابع:
انساب الاشراف، ج 2، ص 67- 68.
اسدالغابه، ج 7، ص 125- 127.
الاصابه، ج 4، ص 313- 314.
الاستیعاب (در حاشیه ی الاصابه)، ج 4، ص 314.
حیاة محمد، محمد حسین هیکل، ص 331- 336.
پی نوشت ها:
1. احزاب / 36.
2. همان، / 37.
3. همان، / 5.
4. همان، / 37.
پدیدآورنده: استاد صائب عبد الحمید 


موارد مرتبط در این وبلاگ
داستان ازدواج حضرت محمد با زینب
زینب دختر جحش 

ماریه ، همسر پیامبر




پیامبر گرامى اسلام(ص) در سال ششم هجرى تصمیم گرفتند رسالت جهانى خویش را اعلام کنند و همه مردم مناطق مختلف جهان را به اسلام دعوت نمایند، و لذا گروهى از مسلمانان را به عنوان نماینده به سوى حاکمان و پادشاهان آن روز جهان اعزام فرمودند و به هر یک نامه اى نوشته و آنان را به اسلام دعوت کردند و اعلام کردند که اگر مسلمان بشوید سالم مانده و بر حکومت خود ابقاء خواهید شد مضون همه نامه ها تقریبا همین بود.

در همین راستا حاطب بن ابى بلتعه به سوى مصر حرکت کرد تا نامه پیامبر(ص) را به مقوقس حاکم اسکندریه تسلیم نماید. او نامه پیامبر را گرفت و پس از خواندن نامه، آن را در جایگاهى از عاج قرار داد و بر آن مهر زد و به کنیز خود داد تا از آن محاظفت نماید. سپس با احترام به نامه پیامبر(ص) جواب داد که: «ما مى دانستیم پیامبرى باقى مانده و فرستاده ات را گرامى داشتیم» مقوقس همراه آن نامه دو کنیز براى پیامبراکرم(ص) هدیه فرستاد که یکى ماریه قبطیه بود و دیگرى خواهر وى به نام «سیرین» و غلامى نیز به نام جریح را مأمور کرد که خدمتگزار آنان باشد. حاکم اسکندریه هر چند با ادب و احترام جواب پیامبر را داد و با احترام تمام فرستاده پیامبر(ص) را باز گرداند ولى اسلام را نپذیرفت.

ماریه از حفن از منطقه ایضنا بود. وى گرچه غیر مسلمان ولى از اهل کتاب بود از این رو پیامبر هدیه مقوقس را پذیرفت.
انتخاب ماریه

ماریه که برخى وى را دختر شمعون دانسته اند به دست رسول گرامى(ص) مسلمان شد و حضرت وى را به عنوان هسمر خود برگزید و خواهرش سیرین را به ازدواج حسان بن ثابت شاعر و ادیب معروف در آورد که از وى داراى فرزندى به نام عبدالرحمن گردید. ماریه که شاید بتوان گفت همان نام مریم مى باشد از قبیله «قبطیه» درمصر مى باشد و لذا به «ماریه قبطیه» معروف است.

در وصف ماریه نوشته اند: «کانت بیضاء جعدة جمیلة؛ او سفید نیکو و داراى موهاى مجعد و پیچیده بود» که باعث اعجاب و شگفتى پیامبر اکرم(ص) گردید، او پس از اینکه مسلمان شد انسانى شریف، متدین و مقید به آداب دینى بود.

ماریه قبطیه بسیار مورد توجه و احترام پیغمبر اکرم(ص) بوده، او در جمع همسران رسول اکرم(ص) بعد از حضرت خدیجه(ع) دومین خانمى بود که از آن حضرت صاحب فرزند شد و همین نیز حساسیت زنانه برخى از همسران پیامبر اکرم(ص) را برانگیخت و افرادى مانند عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر آشکارا به وى رشک مى بردند و از سر حسادت به ناروا وى را متهم مى کردند!!
حساسیت زنانه

انتخاب ماریه و ازدواج پیامبر اکرم(ص) با وى که به قول عایشه سفید و زیبا بود، حساسیت دیگر زنان پیامبر به ویژه عایشه را برانگیخت، وى ماریه را رقیب خود مى دانست که باعث اعجاب پیامبر گردیده است خود گوید:

«زندگى براى من سخت نبود، جز سختى که از ناحیه ماریه تحمل کردم زیرا او زنى زیبا، داراى موهاى پیچیده و باعث اعجاب پیامبر(ص) بوده و پیامبر(ص) ابتدا که او را آورده بودند، وى را در خانه حارثة بن نعمان جاى داد او همسایه ما بود، بیشتر شب و روز را نزد وى بود تا اینکه صدایم بلند شد و اعتراض کردم. پیامبر(ص) او را به منطقه عالیه که با مرکز شهر مدینه فاصله داشت منتقل کرد تا از حساسیت ها کاسته شود ولى در همانجا هم پیامبر(ص) نزد وى مى رفت و این براى ما سخت تر بود»

بدیهى است آنچه عایشه گفته از سر حسادت و آمیخته به مبالغه است اما نشانه توجه پیامبر اکرم(ص) به ماریه است. دورى ماریه ظاهرا باعث شد که وى از گوشه و کنایه هاى برخى زنان و آزارهاى احتمالى عایشه در امان باشد اما از محبوبیت وى کاسته نشد.
آیات سوره تحریم

تردیدى نیست که آیات نخستین سوره تحریم در ارتباط با حساسیت عایشه و حفصه نسبت به ماریه قبطیه نازل شده است.

اما از آنجا که راویان اصلى آن، این دو متهم هستند و ابن عباس هم جریان را از عمر بن خطاب پدر حفصه نقل مى کند و او مخاطب را حفصه و عایشه مى داند برخى ابهامات جزیى در جریان این قضیه وجود دارد و اخبار افزودنى در آن به چشم مى خورد. به نظر مى رسد که پیامبر(ص) همراه ماریه به خانه حفصه تشریف بردند وى با اینکه باید از پیامبر استقبال مى کرد به بهانه دیدار با پدر خانه را ترک کرده! بعد که برمى گردد با درب بسته روبه رو مى شود و متوجه مى شود که ماریه در بستر پیامبر بوده است. حفصه اعتراض مى کند اصرار وى باعث مى شود که پیامبر سوگند بخورد که دیگر با ماریه همبستر نشود. حفصه موضوع را برخلاف قولى که به پیامبر اکرم(ص) داده بود به عایشه مى گوید و از این طریق این موضوع به دیگران منتقل مى شود پیغمبر(ص) از زنان خود کناره گیرى کرده و به منطقه عالیه یا مشربه ام ابراهیم مى رود تا اینکه آیات سوره تحریم نازل و از پیامبر خواسته مى شود براى به دست آوردن دل دیگر زنان خویش، خود را از حق شرعى محروم نکند. و در آیات به دو نفر از زنان پیامبر که موجب آزار آن حضرت شده بودند اشاره مى شود که امکان توبه براى آنهاست.
تولد ابراهیم

ماریه قبطیه حامله مى شود سلمى همسر ابورافع که قابله وى بود خبر تولد ابراهیم فرزند پیامبر را به شوهرش ابورافع مى دهد او پیامبر اکرم(ص) را مطلع مى کند حضرت هم به جهت این بشارت بنده اى را به ابورافع مى بخشد و از حضور این مولود جدید بسیار خوشحال مى گردد این اتفاق خجسته در ذى حجه سال هشتم هجرى رخ مى دهد.

در روز هفتم تولدش او را عقیقه (گوسفندى برایش قربانى) مى کند و سرش را مى تراشد و به وزن موهاى سرش نقره به مساکین و فقیران صدقه مى دهد و دستور مى دهد که موهایش را در زمین دفن کنند. تولد این فرزند نیز حساسیت هاى بیشترى از ناحیه برخى زنان پیامبر(ص) نسبت به ماریه برمى انگیزد و حوادث دیگرى را به دنبال دارد که اکنون مجال نقل آن نیست. ابراهیم در هیجدهم ماه رجب سال دهم هجرى، در شیرخوارگى در سن 18 ماهگى از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید. و پیامبر اکرم(ص) در غم او اندوهگین شد. و فرموده: این غم، اشک را جارى مى کند و قلب را اندوهناک و چیزى نمى گوییم که باعث سخط پرورگار گردد. و آن حضرت اینگونه به مصیبت دیدگان درس مى دهد.
مبارزه با خرافات

در روز درگذشت ابراهیم خورشید گرفت جمعى تصور کردند به جهت مرگ فرزند پیامبر(ص) خورشید گرفته است، رسول خدا(ص) به سرعت با این تصور مخالفت کرده و فرمودند: گرفتن خورشید و ماه یک پدیده طبیعى است و ربطى به درگذشت فرزند من ندارد و این عقیده خرافى را رد کردند و دستور خواندن نماز آیات را صادر فرمودند.
زندگانى و درگذشت ماریه

ماریه در منطقه عالیه از شهر مدینه که مشهور به مشربه ام ابراهیم است زندگى مى کرد. اکنون این مشربه به صورت قبرستانى مخروبه است و قبر مادر امام رضا(ع) و جمعى از امام زادگان و دوستداران اهل بیت(ع) در آنجاست. از آنجا که ایرانیان گاهى براى زیارت به آنجا مى رفتند در سال هاى اخیر دیوارهاى بلندى براى آن ساخته و اجازه بازدید از آنجا را نمى دهند. ماریه زندگى آرام و شرافتمندانه خود را پس از پیامبر(ص) ادامه داد و پنج سال بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) در زمان خلافت عمر در محرم سال 16 هجرى درگذشت و در بقیع دفن شد.

ماریه از چنان کمالات ظاهرى و باطنى برخوردار بود که جز نیکى در وصف او نگفتند و رقیبان به توصیف و تعریف او پرداخته اند و این افتخار نصیب وى گشت که دومین فرزند بعد از بعثت پیامبر از دامن وى برخیزد هم جایگاه زندگى اش باقى بماند و هم جایگاه دفن فرزند خردسالش. یادش گرامى باد.

زینت دختر جحش

زینب دختر جحش از زنان محمد بود. نام کامل وی: زینب بنت جحش بن ریاب بن یعرب بن صبره بن مره بن کبیر بن غنم بن دودان بن أسد بن خزیمه. مادرش: امیمه بنت عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی. وی دختر عمه پیامبر اسلام بود. زینب با زید پسر حارثه فرزند خوانده محمد ازدواج کرده بود. زید بن حارثه قبلا برده محمد بود، سپس پیامبر اسلام آزادش کرد و او را به فرزندخواندگی خود پذیرفت و این بخششی بود که محمد به وی کرد، سپس دختر عمه خود - زینب دختر جحش - را همسر او کرد. زید نزد محمد آمد و مشورت کرد، که اگر محمد اجازه دهد او می‌خواهد زینب را طلاق دهد، محمد او را از این کار نهی کرد و در نهی او از این عمل پافشاری کرد، ولی سرانجام زید همسرش را طلاق داد و محمد به دلیل طرد سنت جاهلی حرمت ازدواج با زن پسرخوانده، و همانگونه که در قرآن این موضوع طرح شده، با او ازدواج کرد و شأن نزول این آیات ظاهراً پیرامون این رخداد است:


«(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی (به فرزند خوانده‏ات «زید») می‏گفتی: «همسرت را نگاه‏دار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تکرار می‏کردی); و در دل چیزی را پنهان می‏داشتی که خداوند آن را آشکار می‏کند; و از مردم می‏ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید از آن زن جدا شد، ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هایشان -هنگامی که طلاق گیرند- نباشد; و فرمان خدا انجام شدنی است.(۳۷) هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست; این سنت الهی در مورد کسانی که پیش از این بوده‏اند نیز جاری بوده; و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است! (۳۸).»(سوره احزاب،آیات ۳۷ و ۳۸)
مسلمانان براساس این آیات معتقدند خداوند به محمد دستور داد تا با زینب ازدواج کند زیرا خداوند میخواست این رسم غلط جاهلیت مبنی بر اینکه یک مرد نمی‌تواند با زن پسرخوانده خود ازدواج کند را از میان بردارد.

موارد مرتبط در این وبلاگ
ازدواج پیامبر با زینب
داستان ازدواج حضرت محمد با زینب

رفع فیلترینگ بلاگر

خوشبختانه دیروز متوجه شدم که از بلاگر ، رفع فیلتر شد .
نمی دانم که مشکل چه بود که فیلتر کردند و چه شد که رفع فیلتر کردند .
بهرحال جای خوشبختی دارد که این اقدام بخردانه و عاقلانه انجام شد .
چون کسانی که می خواستند به این منابع دسترسی داشته باشند ، بهر طریق ممکن راه خود را پیدا می کردند و خوشبختانه ، به اندازه ی کافی ، فیلتر شکن هم در بازار موجود است .
من هم بفکر افتاده بودم تا شاید برای تداوم وبلاگم ، یک فیلترشکن مناسب پیدا کنم که بحمدالله دیگر نیازی به این کار نیست .


داستان ازدواج حضرت محمد با زینب

سلام دوستان عزیز :
متن زیر را کسی به من معرفی کرد و در اینترنت ، آن را خواندم . نمی دانم چقدر این نوشته واقعیت دارد و حقیقت امر چیست !
لطفا هر کسی که اطلاعات کامل تری در این زمینه دارد ، کامنت بگذارد .
با تشکر ، حسین حقگو .



داستان ازدواج حضرت محمد با زینب در سیره‌ها و روایات و حتی آیات قرآنی طنینی دارد آهنگ‌دار و ازدواجی است كه می‌توان آن را ازدواج عشقی نامید.

زینب زن زیدبن حارثه است. زید را حضرت خدیجه در جوانی خریده و به محمد بخشیده بود. حضرت نیز او را آزاد كرد و مطابق رسم عرب به فرزندی پذیرفت. فرزند خوانده در سنن جاهلیت حكم فرزند داشته و تمام احكام پدر فرزندی چون ارث و حرمت ازدواج با زن وی در مورد او جاری بوده است. مسلمانان نیز تا هنگام نازل شدن آیات 4-8 سوره احزاب بدان عمل می‌كردند. عبدالله‌بن عمر می‌گوید:

“ما اطرافیان پیغمبر، زید را زیدبن محمد می‌گفتیم چه او علاوه بر عنوان پسر خواندگی از یاران صدیق و فداكار محمد محسوب می‌شد”.

زینب دختر امیمه بنت عبدالمطلب یعنی دختر عمه پیغمبر بود و خود پیغمبر او را برای زیدبن حارثه خواستگاری كرد و چون زید بنده آزاد شده بود، زینب و برادرش عبدالله از قبول خواستگاری اكراه داشتند ولی آیه نازل شد:

“وَ ماكانَ لمُؤمن وَ لا مُؤمنَه اذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولَهُ اَمْراً اَنْ یَكُونَ لَهُمُ الَخیَرةُ منْ اَمْرهمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناَ”

گاهی كه خدا و رسولش امری اراده كردند دیگر برای مرد مؤمن و زن مؤمنه اختیار نمانده و جز اطاعت تكلیفی ندارند ورنه گمراه شده‌اند”.

پس از این آیه زینب و عبدالله به درخواست پیغمبر گردن نهادند و زینب را برای زید عقد كردند. داستان عشق حضرت محمد پس از این واقعه آغاز می‌شود ولی در كیفیت بروز و ظهور آن قدری نوسان و اختلاف هست. از تفسیر جلالین چنین برمی‌آید كه همان دم پس از انجام عقد نكاح زید با زینب، تغییر حالتی در حضرت پدید آمده است.

“ثم وقع بصره علیها بعد حسین فوقع فی نفسه حبها. یعنی پس از آن، یا پس از اندكی، چشمش بر زینب افتاد و مهر زینب در قلبش دمید”. زمخشری در تفسیر آیه 37 سوره احزاب می‌نویسد:

“حضرت رسول پس از انجام نكاح چشمش به زینب افتاد و چنان از وی خوشش آمد كه بی‌اختیار گفت “سبحان‌الله مقلب القلوب”.

زیرا پیغمبر سابقاً زینب را دیده بود و از او خوشش نیامده بود ورنه از او خواستگاری می‌كرد. زینب این جمله پیغمبر را شنید و به زید گفت و او به فراست دریافت كه خداوند در قلب او بی‌میلی نسبت به زینب انداخت و نزد پیغمبر شتافت و عرض كرد می‌خواهم از زنم جدا شوم. پیغمبر فرمود چه اتفاقی افتاده آیا شبهه‌ای از او داری؟ عرض كرد: ابداً جز نیكی از او ندیده‌ام ولی او خود را برتر و شریف‌تر از من می‌داند و این امر ناراحتم كرده. بدین مناسبت جمله “اَمْسِكَ زوجك واتق الله (یعنی) زن خود را برای خود نگاهدار و پرهیزكار باش”. آمده است. آیه 37 سوره احزاب پر معنی و زیباست و صراحت قول و صداقت روح پیغمبر را نشان می‌دهد:

“وَ اذْ تَقُولُ للّذی انْعمَ اللهُ عَلَیْة وَ اَنْعَمْتَ عَلَیْه اَمْسكْ عَلَیك زَوْجَكَ وَاتّق اِللهَ وَ تُخْفیِ فی نَفْسكَ مااللهُ مُبْدیه وَ تَخْشیِ الّناسَ والله اَحَقُّ اَن تَخْشیهُ فَلَماَّ قِضیِ زّیدُ منْها وَ طَراً زَوّجْنا كَها لكَیْ لایكُونَ عَلَی الْمُؤمنینَ حَرَجُ فی اَزواج اَدْعیائهم اذا قَضوْا مِنْهُنَّ و طَراً وَ كانَ اَمْرُ اللهَ مَفْعُولاً.

هنگامی كه به شخصی كه خداوند بدو عنایت فرموده و تو به او عنایت كردی (مقصود زید است كه خدا او را هدایت كرده و پیغمبر او را آزاد فرموده است) می‌گویی زن خود را برای خود نگاه دار و از خدا بپرهیز، در ضمیر و باطن خود از ترس مردم امری را مخفی می‌كنی كه خداوند آن را فاش خواهد ساخت در صورتی كه باید از خدا بترسی نه از مردم. چون زید حاجت خود را انجام داد ما او را (زینب را) به زوجیت تو درآوردیم تا برای مؤمنان دیگر هم محظوری نباشد كه با زن پسر خوانده خود ازدواج كنند.

آیه خیلی روشن است و نیازی به تفسیر ندارد. پیغمبر از زینب خوشش می‌آمد ولی وقتی كه زید به حضورش رسیده اجازه می‌خواهد او را طلاق دهد به وی می‌فرماید طلاقش مده و برای خود نگاهدار. با این بیان روی خواهش درونی خود پا گذاشته به زید پند می‌دهد كه زن خود را نگاه دارد. اما خداوند به او می‌گوید تو از ترس زبان بدگویان میل باطنی خود را كه طلاق زینب از زید باشد ظاهر نساختی در صورتی كه تو فقط باید از خدا بترسی. چون زید حاجت خود را انجام داد، او را به زنی به تو می‌دهم تا بر مؤمنان قید و بندی در ازدواج با زن پسر خوانده‌شان نباشد.

تغییر حالت و شیفتگی پیغمبر پس از انجام عقد ممكن است، ولی آمدن زید به خدمت حضرت و اجازه طلاق خواستن و دلیل طلاق را بدرفتاری زینب توجیه كردن مستلزم آن است كه مدتی هر چند كم زید و زینب زندگی زناشویی مشترك داشته باشند. در این صورت باید تفسیر زمخشری را چنین تصویر كرد كه جمله “سبحان الله مقلب القلوب” بی‌درنگ پس از انجام عقد و افتادن چشم پیغمبر بر زینب گفته شده باشد و شنیدن این جمله از دهان پیغمبر و شاید مشاهده بارقه‌ای در دیدگان محمد وی را از حقیقت میل و رغبت آن حضرت آگاه كرده، و همان امر، هوس دست یافتن بر محمد و زن مقتدرترین و متشخص‌ترین مردان قریش شدن را در قلب او بر افروخته باشد. به همین دلیل و به بهانه این كه از روز نخست مایل به این وصلت نبوده است بنای بدرفتاری با زید را گذاشته و برتری نسبت خود را به رخ او كشیده است و زید پس از آگاهی از این امر از راه خلوص و ارادت به مولا و آزاد كننده خود در مقام طلاق زینب برآمده و با وجود تأكید پیغمبر كه زن خود را نگاه دار او را طلاق داده است.

در تفسیر كمبریج

گویا این تفسیر در قرن ششم نگاشته شده است. نصف اول یعنی از سوره بقره تا سوره مریم در دست نیست و این نصف دوم نسخه منحصر به فردی است در كتابخانه كمبریج. ولی تفسیر معتبری با فارسی رسا و روشن به نظر می‌رسد.

كه نویسنده آن معلوم نیست و اخیراً از طرف بنیاد فرهنگ از سوره مریم تا آخر قرآن در دو جلد به چاپ رسیده است. قضیه تغییر حالت پیغمبر و عشق به زینب به گونه‌ای دیگر آمده است:

“روزی رسول صلوات الله علی به خانه زینب آمد و زید را می‌جسته. زینب را دید ایستاده در سماخچه (=ساماكچه، سماچه یعنی پستان‌بند، سینه‌بند. احتمالاً زینب عریان و تنها سینه‌بند به سینه داشته است) داروی بوی خوش می‌كوفت. خوشش آمد و در دلش افتاد اگر او زن او بودی. چون زینب رسول را بدید دست بر روی نهاد. (پیغمبر) گفت لبساقه و حسناً (یعنی) هم شكرینی و هم زیبایی. ای زینب سبحان الله مقلب القلوب.

(مفسرین و مورخین اسلامی این قضیه را به شكل دیگری هم نقل كرده‌اند . مثلاً می‌نویسند كه روزی رسول الله سرزده وارد خانه زید پسرخوانده خود شد و دید زینب در حال حمام كردن است چشمان معصوم رسول‌الله به بدن عریان زینب افتاد و بی‌اختیار بر زبان راند “فتبارك الله احسن من الخالقین”)

دوبار این را بگفت و بازگشت. چون زید بیامد هر چه رفته بود پیش او بگفت و گفت پیش تو نتوانی مرا داشت برو دستوری خواه تا مرا طلاق دهی. و زید زینب را دشمن گرفت چنان كه پیش روی او نتوانست دید.

پس از انجام امر طلاق حضرت خود زید را مأمور كرد و گفت برو (به) زینب بگوی كه خداوند تعالی او را به زنی به من داده است. زید بر در زینب آمد در را بكوفت. زینب گفت كیست، گفت زید است. زینب گفت چه خواهد زید از من كه مرا طلاق داده است. گفت پیغام رسول الله آورده‌ام. زینب گفت مرحبا رسول‌الله، در بازكرده زید درآمد و او می‌گریست. زید گفت مبادا چشم تو گریان، نیك زنی بودی فرمانبردار. خدای تعالی تو را به از من شویی داد. گفت لا ابالك؟ كیست آن شوی؟ جواب داد زید كه رسول خدای. زینب در سجده افتاد.

این روایت با روایات دیگر نیز كاملاً منطبق است كه زید می‌گوید:

“به سرای زینب وارد شدم مشغول خمیر كردن آرد بود، چون می‌دانستم به زودی او زن پیغمبر خواهد شد. هیبت و احترام او مرا گرفت چنان كه روی در روی كنم و همین طور كه پشت به او داشتم خبر خواستگاری پیغمبر را به او دادم و از همین روی در تفسیر جلالین آمده است كه حضرت گویی روزشماری می‌كرد. همین كه عده زینب به سر رسید بدون مقدمه و بدون تشریفات به خانه او رفت و در آن جا گوسفندی كشتند و تا دیرگاه نان و گوشت به مردم می‌دادند و بدین ترتیب عروسی خود را جشن گرفتند.

مطالب مرتبط در این وبلاگ :
زینب ، دختر جحش
داستان ازدواج حضرت محمد با زینب

۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

متن کامل مناظره روانبخش و زیباکلام در مشهد

دومين كرسي آزادانديشي با موضوع سياست خارجي در انديشه امام با تلاش مشترك بسيج دانشجويي و انجمن اسلامي و ميزباني دانشگاه پيام نور مشهد برگزار شد.
به گزارش رجانیوز، استقبال دانشجويان به حدي بود كه قبل از برگزاري مراسم سالن پر از جمعيت شده بود و بخش قابل توجهي از دانشجويان تا پايان جلسه در اطراف سالن روي پا ايستاده بودند. ابتدا دانشجوياني كه براي پرسش يا بيان نظراتشان ثبت نام كرده بودند، به بيان ديدگاه‌هاي خود پرداختند و سپس آقايان روان بخش، دبير سياسي هفته نامه پرتو سخن و عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني و زيباكلام، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران درباره موضوع فوق به مناظره پرداختند.
روانبخش: امام(ره) نماد اسلام ناب در سده اخیر است
روان بخش: بسم الله الرحمن الرحيم. خدمت اساتيد گرانقدر، رياست محترم دانشگاه، دانشجويان عزيز، خواهران و برادران گرامي سلام عرض مي‌كنم و از برادران و خواهراني كه به خاطر كمبود جا ايستاده‌اند و ما را شرمنده كرده‌اند پوزش مي طلبم. جلسه بسيار خوبي است و بنده به سهم خود از دانشجويان مخالف و موافقي كه نظرات و سؤالاتشان را مطرح كردند تشكر مي‌كنم. اميدواريم امروز نشست خوبي باشد؛ و حاصل بحث ما با دكتر صادق زيباكلام مورد رضايت خدا باشد.

به نظر من موضوعي كه انتخاب شده از موضوعات بسيار مهم و چالش برانگيز روز است. سوالات امروز دانشجويان هم نشان مي‌داد كه اين موضوع از دغدغه‌هاي مهم دانشجويان است. همه ما مسلمانيم. بنابراين از بنده به‌عنوان يك طلبه حوزه علميه قم انتظار مي‌رود كه ديدگاه‌هاي اسلام را درباره اين موضوع بيان كنم و بگويم درباره سياست خارجي، نظر اسلام چيست. بهترين شخصيت در اين سده‌هاي اخير كه بتوان او را نماد تفكر اسلام ناب معرفي كرد، حضرت امام(ره) است. شاید عنوان «سياست خارجي در انديشه امام» اين باشد كه در ميان علما و مراجع و بزرگان ما كسي كه به طور جامع وارد اين بحث شده و خودش نيز در مقام اجرا آن را به اجرا درآورده باشد ايشان است. لااقل به مدت 10 سال يك جامعه حكومتي را اداره كرده است بنابراين دليل اين كه گاهي در بحث به بيانات ايشان استناد مي‌كنم از اين باب است كه حضرت امام شخصيتي است مرجع تقليد و كارشناس دين. كسي را نمي شناسم كه نسبت به كارشناسي ايشان در دين، ترديدي داشته باشد. حتماً آقاي دكتر زيباكلام هم كه در خدمتشان هستيم، اين نكته را مي‌پذيرند كه همه كارشناسان دين در برابر كارشناسي سر تعظيم فرود مي‌آورند (آقاي زيباكلام با تكان دادن سرش موضوع را تأييد می کند) در بين مباحثم سعي خواهم كرد در فرصتي كه در اختيارم قرار مي‌گيرد به نقطه نظراتي كه دانشجويان عزيز مطرح كردند نيز بپردازم. آقاي زيباكلام هم انشاءا... به سؤالات مربوط به دانشجويان پاسخ خواهند داد. ما به نظرات دانشجويان احترام مي‌گذاريم.
همان گونه كه عرض كردم همه ما مسلمانيم و قرآن كتاب آسماني ماست، پس بايد ببينيم قرآن چه مي‌گويد. در سياست خارجي بايد نظر قرآن و سنت را موشكافي كنيم آن را ملاك قرار دهيم. ما نمي خواهيم دانشگاه را به حوزه علميه تبديل كنيم (ناظر به سؤالي كه يكي از دانشجويان پرسيده بود كه منظور از اينکه مي‌خواهيد علوم انساني را اسلامي كنيد چيست؟ آيا مي‌خواهيد دانشگاه را هم به حوزه علميه تبديل كنيد؟!) معناي اين كه علوم انساني بايد مبناي اسلامي داشته باشد، همين است كه ببينيم سياست خارجي، معنايش چيست؟ چگونه بايد آن را طراحي كنيم آن هم در كشوري كه اسلامي است و اكثريت قريب به اتفاق آن مسلمانند. اگر شما به آيات قرآن و سيره پيامبر اسلام(ص) و اميرالمؤمنين(ع) كه حكومتي علوي تشكيل دادند، مراجعه كنيد، بسياري از مسائل روشن مي‌شود. در قرآن كريم آيات زيادي وجود دارد كه نشان می‌دهد هدف اصلي اسلام و پيامبر(ص) و ائمه(ع) هدايت انسان‌هاست. آن‌ها به دنبال كشورگشايي و تشكيل يك زندگي مرفه براي خود و خانواده شان نبودند. هدف اصلي اين بود كه مردم را از ضلالت و گمراهي نجات بدهند. قرآن در سوره بقره مي‌گويد اين كتاب براي هدايت متقين آمده است (هدي للمتقين). بارها در قرآن اين كلمه تكرار شده است كه قرآن كتاب هدايت است. هدايت براي همه مردم است «هدي للناس» (بقره، 185)، «هدي للعالمين» هدايت برای همه عالميان است. هذا بيان للناس و هدي و موعظه للمتقين (آل عمران، 138) اين قرآن، بيان براي همه مردم است؛ فقط براي عرب‌ها و مسلمان‌ها نيامده است. «هذا هدی» (جاثيه، 11) اين هدايت است و كساني كه به آيات پروردگارشان كفر بورزند عذاب خواهند شد. ان هو الا ذكري للعالمين (انعام، 90) و ما هو الا ذكر للعالمين (قلم، 52). تذكر براي همه عالميان است. درباره پيامبر خدا حضرت محمد(ص) آمده است: و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين (انبياء، 107) تو را نفرستاديم مگر اين كه رحمت براي همه جهانيان باشد، تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا (فرقان، 1) خداوند قرآن را بر پيامبر نازل كرد كه بيم دهنده همه جهانيان باشد. اوحي الي هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ (انعام، 19). اين قرآن به من وحي شده است تا شما را نسبت به عواقب شوم كارهاي خطا و گناهان بيم بدهم و هر كس كه اين سخن به او خواهد رسيد (گرچه در عصر من نباشد هزاران سال بعد بيايد. قرآن براي همه انسان‌ها و همه جهانيان است)
خوب. اين هدايت‌گري قرآن اگر براي همه جهانيان است ما مسلمان‌ها و در رأس آن علما و بزرگان دين مكلف به اشاعه و ترويج فرهنگ قرآن هستيم كه همه مردم دنيا را هدايت كنيم. در همين راستا امام عزيز(ره) فرموده‌اند:
اين نهضت ايران؛ نهضت مخصوص به خودش نبوده و نيست؛ براى اينكه اسلام مال طايفه خاصى نيست. اسلام براى بشر آمده است؛ نه براى مسلمين و نه براى ايران. انبيا مبعوث‏اند بر انسانها، و پيغمبر اسلام مبعوث بود بر انسانها. خطاب به ناس [است:] «يا أيّها الناس». ما كه نهضت كرديم، براى اسلام نهضت كرديم؛ جمهورى، جمهورى اسلامى است؛ نهضت براى اسلام نمى‏تواند محصور باشد در يك كشور، و نمى‏تواند محصور باشد در حتى كشورهاى اسلامى. نهضت براى اسلام، همان دنباله نهضت انبياست. نهضت انبيا براى يك محل نبوده است. پيغمبر اكرم اهل عربستان است؛ لكن دعوتش مال عربستان نبوده؛ محصور نبوده به عربستان؛ دعوتش مال همه عالم است. صحيفه نور، ج‏10، ص: 446
دقت كنيد مبناي اين سخن همان هدايت گري قرآن است، فرمايش امام(ره) همان فرمايش قرآن است. اين كه مي‌گوييم فرمايش‌هاي ايشان بايد مبنا قرار گيرد، به همين دليل است. امام در اين‌جا تصریح مي‌كنند كه سياست خارجي چیست؟ انشاءا... من در بخش بعدي مواردي كه ايشان در سياست خارجي بر آن تأكيد مي‌كنند بيان خواهم كرد. مواردي كه در قانون اساسي ما هم در بندهاي 14، 15، 16، اصل سوم و اصول 152، 153 و 154 قانون اساسي تصريح شده است. مبناي آن همان سخنان حضرت امام است كه برگرفته از قرآن و سنت مي باشد.
در اين بخش به نكته اي مي‌پردازم كه پاسخ به سؤالات دانشجويان هم باشد. برخي دوستان، انزواي جمهوري اسلامي را مطرح كردند و گفتند ما امروز در جهان منزوي هستيم و بايد كاري كنيم كه از انزوا خارج شويم! دوستان عزيز! دقت كنيد. اين‌ها حرف جديدي نيست كه فكر كنيد تازه كسي آن را مطرح مي‌كند. در زمان حضرت امام(ره) و ابتداي انقلاب هم مطرح بود. امام(ره) مي‌فرمايند:
«اين‌ها مى‏گويند كه ايران منزوى است، الآن هم مى‏گويند. مقصودشان اين [است‏] كه پيش ملتها منزوى است يا مقصود اين است كه پيش دولت‌ها منزوى است؟ اگر مقصود اين است كه پيش ملت‌ها منزوى است، خوب، بيايند تجربه كنند؛ چند تا اتومبيل بياورند، يكى رئيس جمهور امريكا را تويش بنشانند، يكى هم رئيس صدر كذاى شوروى را بنشانند، يكى هم رئيس جمهور فرانسه را بنشانند، يكى هم ملكه انگلستان را بنشانند، يكى هم آقاى رئيس جمهور ما را، بروند توى جمعيت. اينها، اين چندتا اتومبيل راه بيفتند توى جمعيت‌ها در دنيا، ما نمى‏گوييم ايران، مى‏رويم در امريكاى لاتين، مى‏رويم در خود انگلستان، مى‏رويم در بلاد ديگر حتى بلاد غير مسلمين، ببينيم كه معامله مردم با اين چند نفر سركرده- فرض كنيد كه هست- چه جورى است. آيا معامله همان معامله‏اى نيست كه پاكستان با رئيس جمهور كردند؟
با آنها چى؟ با تخم مرغ و با چه تنفر از آنها پذيرايى مى‏كنند. اگر مقصود اين است كه پيش ملتها ما منزوى هستيم، خوب، بيايند ببينند قضيه را و اگر مقصود اين است كه پيش دولتها منزوى هستيم، امروز هيچ دولتى نيست كه انتظار نداشته باشد كه ايران به او يك نرمش نشان بدهد؛ امريكا اين‏طور است، شوروى اين‏طور است، فرانسه اين‏طور است، آنها منزوى هستند. اين تبليغات زياد هى گفته مى‏شود. گفته مى‏شود و يك عده هم باور مى‏كنند. قبلًا البته باور زياد بود، حالا در ايران باور كم شده است و يك عده‏اى خودشان را به باور مى‏زنند و ليكن توده مردم ديگر اين حرفهاى تبليغاتى را باور نمى‏كنند.» صحيفه نور، ج‏19، ص: 482
امام در جای دیگر می‌فرمایند:«اين كه گاهى وقت‏ها مى‏گويند كه ايران منزوى شده است، مقصودشان چى است؟ مقصود اين است كه امريكا به ما [اعتنا] ندارد؟! امريكا هر آنى كه ما دست به طرفش دراز كنيم صد مقابل او به ما بيشتر جواب مى‏دهد، ولى ما اعتنا به او نداريم و همين‏طور سايرين.» صحيفه نور، ج‏19، ص: 330
در آن زمان رئيس جمهور ما دكتر احمدي نژاد نبود. كس ديگري بود. كسي كه به‌عنوان نماينده جمهوري اسلامي به كشورهاي ديگر سفر كند، مورد استقبال مردم قرار مي‌گيرد. نگاه ملت‌ها نسبت به جمهوري اسلامي اين است.
مسؤولان ما در ميان قلب ملت‌ها جا دارند. رئيس جمهور ما امروز كه به سازمان ملل مي‌رود، ببينيد چقدر در كانون توجه قرار مي‌گيرد؟ اما ديگران وقتي مي‌روند چندان به آن‌ها اعتنا نمي شود.
نكته ديگر اين كه پيامبران هم وقتي مي‌آمدند در ابتدا انزوا بودند و چند تا انسان فقير و بي بضاعت اطراف آن‌ها جمع مي‌شدند. برخي به آن‌ها مي‌گفتند پولدارها اطراف شما نيستند و اين را به‌عنوان نقص پيامبران مي‌گفتند چرا فقط چند آدم پابرهنه و فقير اطرافتان را گرفته‌اند و از سرمايه دارها و پولدارها خبري نيست؟ پيامبر اسلام(ص) هم ابتدا در انزوا بود و در غار حرا به تنهايي عبادت مي‌كرد. سال‌ها در شعب ابي طالب در محاصره اقتصادي و نظامي قرار داشت. پس از هجرت به مدينه، حكومت تشكيل داد و از انزوا خارج شد. آيا امروز پيامبر خدا(ص) در انزوا است؟! بيش از 1400 سال از رحلت ايشان مي‌گذرد. امروز محبوب ترين چهره دنيا است. اينطور نيست؟ كسي كه نهضتي را برپا مي‌كند يك شبه درست نمي‌شود؛ بلكه كم كم و به تدريج به نتيجه مي‌رسد.
حضرت امام(ره) نيز ابتدا به عراق تبعيد شد و در انزوا قرار گرفت. سران نهضت در تبعيد و زندان بودند. كم كم به پيروزي رسيديم و امروز به فضل الهي پس از گذشت 31 سال تفكر و انديشه امام(ره) جهاني شده است. در لبنان، عراق، افغانستان، مصر و حتي كشورهاي اروپايي از امام(ره) به بزرگي ياد مي‌شود. امروز اسلام شناسان دنيا كلاس امام شناسي مي‌گذارند تا ابعاد وجودي امام را بيش تر بشناسند. تفكر امام در سازمان ملل مطرح شده است. چه كسي مي‌گويد امام و انقلاب در انزوا است؟ حالا اگر چند كشور زورگو ما را به رسميت نشناختند، آيا ما در انزوا به سر مي‌بريم؟! ما هم آن‌ها را به رسميت نمي شناسيم. در ميان ملت‌ها جاي بسي بلند و رفيع داريم و ان شاءا... طولي نخواهد كشيد كه امام و انقلاب بيش از پيش در دنيا مطرح خواهد شد (تشويق حضار)


زیباکلام: من هیچ وقت در مقالات و مصاحبه‌هایم جمله ای از امام نقل نکرده‌ام

زیبا کلام: به نام خدا و حضرت حق. خواهران و برادران عزیز! و تشکر از آقای دکتر داوریان رئیس محترم دانشگاه و تشکر از دوستانی که زحمت کشیدند مرا دعوت کردند نمی دانم بسیج بودند یا انجمن اسلامی، شیعه بودند یا سنی. به هر حال خیلی زحمت کشیدند و این زحمت‌ها معمولاً نادیده گرفته می‌شود. خیلی عالی است که دومین کرسی های آزاداندیشی در این دانشگاه برگزار می‌شود ولی خدای ناکرده اگر حرف نابابی این جا زده شود آن‌وقت مصیبتش گریبانگر آقای داوریان می‌شود. این تشکر من از دکتر داوریان و دانشجویان صوری نبود. دوستان شما وقتی از من دعوت کردند، گفتند موضوع بحث «سیاست خارجی در اندیشه امام است». تا حدودی بحث روشن بود که در چه زمینه‌ای است. من در طول 13 الی 14 سال گذشته در بسیاری از تشکل‌های دانشجویان شرکت کرده‌ام. 7 الی 8 مرتبه به مشهد آمدم. جاهای دیگر بماند.
عرف معمولاً این است که ابتدا من و روان‌بخش صحبت می‌کنیم و سپس دانشجویان سؤالاتشان را مطرح می‌کنند حالا این سبک هم بد نبود که ابتدا دانشجویان حرفشان را بزنند و بعد ما صحبت کنیم.
نکته‌ای که برای من به‌عنوان استاد علوم سیاسی و کسی که در دانشکده‌ای هستم که حقوق، علوم سیاسی و روابط بین‌الملل سه رکن اساسی‌اش هستند، عجیب اين بود که در دیدگاه‌هایی که دانشجویان مطرح کردند، کم‌تر در باره سیاست خارجی صحبت شد، از جوراب چین و مسائل پس از انتخابات صحبت شد. مرحوم حضرت امام درباره فلان مسأله چه گفتند؟ درباره مستکبرین و مستضعفین چه گفتند؟ ما عقب مانده هستیم، پیشرفته هستیم. آپلو هوا کردیم، لیزر فرستادیم هوا. همه چیز گفته شد جز این‌ که سیاست خارجی چیست و چه باید باشد.
خواهران و برادران! این‌که از امام نقل قول کنید، من هیچ وقت چه در تجمعات دانشجویی و چه در مقالات و مصاحبه‌ها هیچ چیز از امام نقل نکرده‌ام. ممکن است شما بگویید ضد ولایت فقیه و مرگ بر ضد ولایت فقیه. ولی محض اطلاع شما خیلی از شماها که در «ننو» و قنداق بودید، ما و دوستان‌مان در انگلستان اعلامیه‌های امام را پخش می‌کردیم. اسناد و مدارکش هم موجود است. افتخار هم کردیم و سال‌ها برايش در زندان بوديم. اما چرا من از امام نقل قول نمي‌کنم و نمي‌گويم امام در فلان مسأله اين مطلب را گفته‌اند؟ براي اين‌که اگر آن کسي که اين کار را مي‌کند فرصت طلبانه نباشد، عملش فرصت طلبانه است چرا؟ چون نمونه‌اش را در حوادث پس از انتخابات ديديم؛ چند شب آقاياني را در تلويزيون آوردند که درباره مسائل روز صحبت بکنيد و کليپ‌هايي از صحبت‌هاي امام را پخش مي‌کردند. مردم مي‌گفتند عجب! پس امام اين مطالب را گفته بودند.
هدف تمام اين برنامه اين بود که آن چه پس از اعلام نتايج انتخابات صورت گرفت، نفاق، فتنه و کفر بود. چون کليپ‌هايي که از امام آوردند دقيقا کليپ‌هايي بود که مربوط به زمان مشخصي مثل مرحوم آيه‌ا... منتظري يا سازمان مجاهدين بود که در سال 60 اعلان مبارزه مسلحانه کرده بودند و خوب مسلم است وقتي شما اين‌ها را به خورد مخاطب مي‌دهيد، اين‌طوري برايش تداعي مي‌کند که آن‌چه پس از 22 خرداد پيش آمده، شبيه همان داستان منافقين سال 60 بوده يا در خصوص همان بحراني که براي مرحوم آقاي منتظري به وجود آمد.
خواهران و برادران! اين کاري که شما مي‌کنيد چه آگاهانه باشد چه ناآگاهانه، کار درستي نيست. براي اين‌که شما با انتخابي کردن حرف‌هاي امام بزرگ‌ترين لطمه را به امام مي‌زنيد. من هم مي‌توانستم بروم نقل‌هايي از امام زماني که درنوفل شاتو بودند بياورم که در اين سه ماه ده‌ها و صدها خبرنگار و روزنامه‌نگار با ايشان مصاحبه کردندو تمامش در صحيفه نور موجود است. من روي اين کار کردم؛ چون تز من درباره انقلاب اسلامي ايران بوده است. بيش‌ترين و عمده‌ترين سؤالي که از امام مي‌شد، اين بود كه نظام شما پس از موفقيت چیست ويژگي‌هاي آن کدام است؟ با مخالفان چگونه رفتار مي‌کنيد؟ رأي مردم کجا قرار دارد؟ وضعيت زنان، اقليت‌ها، مخالفان، چپي‌ها و مارکسيست‌ها در اين نظام چگونه است؟
برويد پاسخ‌هاي امام را بخوانيد چرا شما امروز هيچ کدام از آن‌ها را پخش نمي‌کنيد؟ بنابراين انتخابي به سمت امام رفتن درست نيست؛ بلکه جفا به ايشان است. حالا اين به قول علما و آقاي روان‌بخش مقدمه واجب بود اما درباره سياست خارجي، سياست خارجي هر کشوري را منافع ملي آن تعريف مي‌کند، سياست خارجي کشور را اين‌که امام(ره) 30 سال يا 40 سال پيش درباره فلان موضوع چه گفته‌اند اصلا و ابدا تعريف نمي‌کند. اين را خود امام گفتند و حالا کُد برايتان مي‌آورم که کجاها گفته‌اند. گفتند به استناد سخنان من کاري نداشته باشيد؛ آن چه به خير و صلاح مملکت و نظام و جمهوري اسلامي است برويد انجام بدهيد. جمله‌اي است معروف که هر دانشجوي سال اول علوم سياسي و امور بين‌الملل مي‌آموزد که هيچ کشوري نه دوستان هميشگي دارد و نه دشمنان هميشگي؛ عراق يک زماني دشمن ما بود، امروز دوست ماست و ايضا کشورها و قدرت‌هاي ديگر. هر کشوري يک چيز ثابت دارد و آن هم منافع ملي‌اش مي‌باشد. اگر قرار است ما با چين متحد و دوست باشيم بايد ببينيم منافع ملي ما چه مي‌گويد؟ اگر قرار است ما با آمريکا دشمن باشيم بايد ببينيم منافع منافع ملي ما چه اقتضا مي‌کند و حسب منافع ملي برويم جلو. بعد از کشتار حجاج ايراني در سال 1364(تذکر دانشجويان 1366) ببخشيد 1366 امام فرمودند که اگر ما با حزب بعث و کفار بعثي هم کنار بياييم با آل سعود و خاندان فهد کنار نخواهيم آمد. عين‌ جمله امام است. بعد مسائلي پيش آمد و يکي از مسؤولين بلند پايه جمهوري اسلام روابط ايران و عربستان سعودي را به دو بال يک کبوتر معرفي کرد براي جهان اسلام. امثال دوستان شما که امروز آمدند و نقل کردند امام چنين و چنان گفته‌اند، هنوز امام زنده بود که مي‌گفتند ما اگر با صدام هم کنار بياييم با آل سعود کنار نخواهيم آمد. بعد چي شد؟ امام تو دهنشون زد و گفت مصالح نظام اقتضا مي‌کند که با آل سعود رابطه داشته باشيم. تا چندي قبل يکي از متحدان استراتژيکمان عربستان سعودي بود که اگر مي‌خواستيم آن جمله را ملاک قرار دهيم نمي‌شد.
زمان ريگان نزديکي‌هايي با آمريکا صورت گرفت. همان چیزی که امروز ما به ماجراي مک فارلين مي‌شناسيم، ما تعدادي تسهيلات ضد هوايي، موشک‌هاي تاو گرفتيم که ضد تانک بودند. درست حسابي يکي دو تا عمليات از جمله کربلاي 5، عراق را درب و داغون کرديم و به اهدافمان رسيديم. منتهي مهدي هاشمي آن را لو داد و آن داستان پيش آمد و کار به جايي نرسيد. اگر آن ادامه يافته بود، روابط ما با آمريکا حسنه و عادي مي‌شد. در مجلس دوم 8 الي 9 تا نماينده (شايد حاج آقا روانبخش بيش‌تر يادشان بيايد) خواستند دولت آقاي ولايتي را استيضاح بکنند چون آن زمان ايشان وزيرخارجه بود و هاشمي رفسنجاني هم رئيس مجلس بود و اين کار جريان مک فارلين، در حقيقت مولود آقاي هاشمي رفسنجاني بود، بچه ايشان بود، و آن 8 نماينده سؤال کتبي کردند از آقاي ولايتي که اين ماجرا چيست که راه افتاده است. تعبيري که امام درباره آن‌ها به کار بردند«احمق‌ها» بود. امام درست مي‌گفتند. چرا؟ چون آن‌ها جزو همان نمايندگان دکتر علي‌اکبر ولايتي هم بودند که الان يادم هست که يکي از آن‌ها نماينده بود. نماينده‌هاي درست حسابي هم بودند، نماينده‌هاي ناشناخته نبودند. همه بچه‌‌هاي انقلاب قرص و محکم بودند و می‌خواستند از وزیر خارجه بازخواست کنند که چرا این داستان اتفاق افتاده است. امام تو دهانشان زد! چرا؟ چون مهم براي امام اين بود که ما جنگ را با موفقيت تمام کنيم. اصطلاحي که امام بارها و بارها به کار بردند، حفظ نظام است. حفظ نظام را از اوجب واجبات دانستند. من نگاهم به امام اين طوري است. بعد شما مي‌آييد جمله‌اي را از امام مي‌خوانيد که فرموده‌اند فهد و آل سعود و فلان را نمي‌بخشيم. به نظر من سياست خارجي هر کشوري بايد در پرتو منافع ملي‌اش بايد قرار گيرد و منافع ملي را هم دولت وقت، حکومت وقت، مجلس وقت، نخبگان سياسي وقت، مطبوعات آزاد وقت تعريف مي‌کنند که بايد در کدام جهت باشد (تشويق حضار)


روانبخش: حفظ جايگاه پيامبر(ص) نیز به اين نيست که مطلبي از ايشان نقل نکنيم


روان بخش: درباره فرمايشات آقاي زيبا کلام دو سه نکته عرض مي‌کنم و سپس همان بحث خودم را ادامه مي‌دهم.
1. ايشان ادعا کردند که تاکنون هيچ گاه مطلبي را از امام نقل نکرده‌اند. الحمدلله امروز توفيقي براي حضرت عالي حاصل شد که چند مطلب از امام نقل کنيد. اگر جلسه هيچ فايده‌اي نداشت جز همين، کافي بود.
2- گفتيد دليل اين‌که نقل نمي‌کنيد اين است که ممکن است از سخن ايشان سوء استفاده بشود. برادر عزيزم! قداست و حفظ جايگاه پيامبر(ص) و ائمه(ع) به اين نيست که پيامبر و ائمه را کنار بگذاريم و مطلبي از ايشان نقل نکنيم چون ممکن است شبيه سازي بشود و جايگاه آن‌ها مخدوش گردد! بايد هم مطالب آن‌ها را درست نقل کنيم و هم سيره عملي آن‌ها را بيان کنيم. دواي درد بسياري از مشکلات ما همان نکته اي است که پيامبر و ائمه فرموده‌اند يا روشي است که اتخاذ کرده‌اند منتهي بايد درست و دقيق نقل شود نه اين‌که قسمتي از آن را بياوريم و قسمتي را نياوريم. اصل اين‌که مي‌گوييد کلام امام را نقل نکنيم مثل اين است که کلام پيامبر و ائمه و امام معصوم(ع) هم نقل نکنيم! امام(ره) شخصيتي است که اسلام ناب در ايشان تجلي پيدا کرده و نماد آن هستند. مي توانيم به روز مطلب از ايشان نقل کنيم منتهي درست و دقيق. مثل اين که ما مستند کلامشان و عين عبارتشان را مي‌آوريم و مي‌خواهيم جنابعالي هم عين عبارت و مستند را بياوريد و قبل و بعدش هم مشخص کنيد.
3- لطفاً مطالبي که شما از امام نقل کرديد مستندانش را ارائه کنيد. جمله‌اي که از امام نقل کرديد مربوط به «احمق‌ها»،‌ مشخص کنيد که در اين مورد بود يا مورد ديگري بود. لطفا دانشجويان تحقيق کنند که مربوط به همين مورد بوده يا جاي ديگر.
4- اما نکته اساسي همان بحث مبنايي است که مطرح کرديم و بحث بايد مبنايي باشد. البته بخشي از بحث آقاي زيبا کلام هم مبنايي بود. مثلا اشاره کردند به آن بخش از کلام امام(ره) درباره آل سعود که زماني فرمودند مکن است صدام را ببخشند ولي خاندان آل سعود را نبخشند. بعد از امام(ره) ارتباط ما با عربستان سعودي برقرار مي‌شود و در حد سفير ارتقا پيدا مي‌کند و ارتباط حج و عمره نيز برقرار مي‌شود. ببينيد ايشان مي‌گويد مصالح و منافع ملي مهم است و ما بايد بر طبق آن عمل کنيم. آن روز مصلحت اقتضاء مي‌کرد امام(ره) آن حرف را بزنند و روزي ديگر مصلحت اقتضاء بکند که ولي فقيه بعدي در زمان خودش اجازه بدهد ارتباط با عربستان برقرار بشود. مبناي اين حرف چيست؟
من فکر مي‌کنم اگر به يک بحث مبنايي برگرديم سؤال حضرت عالي هم خود به خود حل خواهد شد. احکام اسلام دو گونه است: ثابت و متغير. احکام ثابت تغيير ناپذيرند و هيچ کس نمي‌تواند آن را تغيير بدهد. نماز صبح دو رکعت است و کسي نمي‌تواند بگويد امروز حال دارم مي‌خواهم چهار رکعت بخوانم، يک روز هم حال ندارم نخوانم. ولي احکام ثانويه قابل تغييرند مثل غصب. کسي حق ندارد مکان را بدون اجازه اذن صاحبش تصرف کند چون غصب است. بدون اذن او حق نداريد وارد خانه‌اش بشويد. اما اگر فهميديد بچه همسايه در حوض خانه در حال خفه شدن است و کسي هم نيست او را نجات بدهد، در اين‌جا بر شما واجب است قانون غصب را بشکنيد، بدون اجازه وارد خانه‌اش بشويد و بچه‌اش را نجات دهيد. يا خانمي در حال غرق شدن است. با اين که دست زدن به نامحرم حرام است در اين‌جا بر شما واجب است تا حدي که کم‌تر تماس حاصل بشود اقدام کنيد و او را از مرگ نجات بدهيد. اين حکم ثانوي اسلام است. يک وقت در روزنامه‌اي نوشته بود که اگر خانمي در حال غرق شدن در درياست، اسلام مي‌گويد او را نجات نده، چون نامحرم است! بگذاريد تا بميرد! اين حرف براي اين است که از الفباي اسلام اطلاع ندارد.
در سياست خارجي هم يک سري احکام ثابت داريم و يک دسته احکام متغير، احکام ثابت مثل «او فوا بالعقود»: به عهد و قرارداد خودتان پايبند باشيد. پس از پذيرش قطعنامه، فرماندهان خدمت امام رفتند و گفتند امروز آن‌قدر نيرو به جبهه آمده که مي‌توانيم بصره را آزاد کنيم و تا بغداد هم پيش برويم. امام ره فرمودند خير، اين يک معاهده و قرارداد بود كه پذيرفته شد، ديگر حق حتي شليک يک گلوله هم نداريد. اين همان امامي بود که مي‌فرمود جنگ جنگ تا پيروزي. قاعده نفي سلطه، کفار حق سلطه بر مسلمانان را ندارند. «ولن يجعل الله للکافرين علي‌المؤمنين سبيلاً» حفظ استقلال، عدالت در روابط بين‌الملل، تحقق صلح جهاني، توسعه توحيد و اديان و معنويت،‌ برادري اسلامي، تعهد به وحدت امت اسلامي، همين اصول ثابت سياست خارجي ما هستند. نه بر کشوري سلطه پيدا مي‌کنيم نه مي‌گذاريم که بر کشور ما سلطه پيدا کنند. نه به ديگران ظلم مي‌کنيم و نه اجازه مي‌دهيم به ما ظلم کنند و حتي اجازه نمي‌دهيم به ديگر کشورها هم ظلم بکنند تا آن‌جا که قدرتش را داشته باشيم مگر اين که قدرت نداشته باشيم. اين‌ها اصول ثابت ماست. همه اين‌ها مبناي ديني و اسلامي دارد، آيات و روايات زيادي در اين رابطه هست. پيامبر خدا(ص) فرمودند: «من اصبح ولم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم» هر کس صبح کند و به امور مسلمانان اهتمامي نداشته باشد مسلمان نيست. ما مسلمانيم و وظيفه داريم از مسلمانان دفاع کنيم. البته تا جايي که قدرتش را داشته باشيم اجازه نخواهيم داد سلطه گران بر آن‌ها سلطه پيدا کنند. يك سري هم احكام متغير و غير ثابت يا ثانويه و حكومتي داريد كه رهبر عزيزمان در سه كلمه بيان كردند فرمودند: راهبردهاي نظام براساس حکمت، عزت و مصلحت است. امور ثابت ما تغيير ناپذير است ولي راهبردهاي ما بر اساس اين اصل ممکن است تغيير کند. مصلحت يعني هزينه و فايده که اين کار هر کسي نيست، کار رهبري نظام است. سياست هاي کلي نظام را بر طبق قانون اساسي شخص ولي فقيه و رهبر کشور تعيين مي‌کند. البته با مشورت مجمع تشخيص مصلحت نظام و مشاوران عالي که دارند، در سياست خارجي تصميم مي‌گيرند. اين مي‌شود مصلحت که با تشخيص ايشان انجام مي‌شود. آن‌چه جنابعالي درباره ارتباط با دولت عربستان مثال مي‌زنيد در همين راستا مي‌باشد. اين از اصول ثابت نيست که ما بايد با عربستان سعودي هميشه قهر باشيم. ممکن است امام بفرمايند من آل سعود را نمي‌بخشم و هرگز هم او را نبخشيده باشد؛ ولي معنايش اين نيست که براي هميشه اين ارتباط قطع شود و حج و عمره مردم هم تعطيل باشد. يا عراق که مثال زديد. اصلا موضوع عوض شد؛ چون رژيم بعث متلاشي شد و دولت ديگري آمد. پس گاهي موضوع عوض مي‌شود و گاهي مصلحت ايجاب مي‌کند. ولي آن‌چه مهم است اين است که تشخيص اين هزينه و فايده کار رهبري است. اوست که بايد تشخيص بدهد. خود امام هم طبق يک اصل ثابت فرمودند پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملکت آسيبي نرسد. اين تصميم ارتباط مجدد با عربستان سعودي هم خود امام نگرفتند، بلکه مقام معظم رهبري، يعني خلف صالح امام و ولي فقيه زمان، گرفتند. پس بحث اصلي اين است که حکمت و عزت و مصحلت را جزو راهبردهاي نظام در نظر بگيريم و اصول ثابتمان را در سياست خارجي حفظ کنيم. کسي که آن تدبير و حکمت را دارد همان ولي فقيه زمان است.
البته راجع به اسرائيل هرگز ارتباط بر قرار نخواهيم کرد آفريقاي جنوبي هم تا رژيم آپارتايد حاکم بود رابطه بر قرار نکرديم تا اين که رژيمش عوض شد. اسرائيل هم انشاءالله طولي نخواهد کشيد تا چند سال آينده رژيمش عوض مي‌شود و فلسطيني‌ها حاکم مي‌شوند، آن وقت با آن‌ها ارتباط برقرار مي‌کنيم. ملک عبدالله هم چند روز پيش، از اين سرنگوني خبر داد و خودشان هم مي‌دانند که ناقوس مرگشان به صدا در آمده است و در شرف نابودي‌اند.
اما راجع به موضوع مک فارلين و ارتباط با هاشمي رفسنجاني فرموديد، اطلاعات شما به عنوان استاد علوم سياسي شايد بيش‌تر باشد. خوب است که مقداري بيش‌تر براي دانشجويان تبيين بكنيد. ولي بفرماييد آيا هاشمي رفسنجاني حق داشته است بدون نظر امام(ره) و نظر مجلس اين کار را انجام بدهد؟ و آيا کسي حق ندارد سؤال بکند که چرا اين کار را کرده‌اي؟ آيا رسيدن به پيروزي به هر قيمتي؟ و اين که آيا امام مي‌خواست جنگ پيروز بشود گر چه در پشت صحنه‌ با آمريکا رابطه برقرار کنيم؟ آيا مسأله اين بوده است؟ البته وقتي مسأله لو رفت آقاي هاشمي زرنگي کرد و در روز 13 آبان آمد اين مسأله را افشا کرد و موجب خودکشي مک فارلين شد ولي اين که آيا اين کار آيا بايد مي‌شد يا نه بايد جاي ديگری بنشينيم بحث کنيم.(تشویق حضار)


زیباکلام: قبول دارم که سیاست خارجی اصول ثابت و متغیر دارد

زيبا کلام: آقاي روان‌بخش درست مي‌گويند. يک سري احکام است که ثابت است و فکر نکنم اگر قانون اساسي هر کشوري را مطالعه کنيد در آن نوشته باشد که ما طرفدار سلطه هستيم. اگر بتوانيم ديگران را تحت سلطه خود مي‌آوريم، اگر نشد در زير سلطه ديگران در مي‌آييم. آن چيزي که ايشان مي‌گويند بديهي است. وفاي به عهد، زور نگفتن به ديگران، همه بديهي هستند. اشکال از آن‌جا شروع مي‌شود که چگونه مي‌خواهيم آن را پياده کنيم. مثلا حفظ استقلال. بارها ايشان گفته‌اند استقلال خوب است ولي شما چرا در برابر کشتار مسلمانان در چين سکوت کرده‌ايد؟ (تشویق حضار) روان‌بخش: کشتار مسلمانان چين کف‌زدن دارد؟ زيبا کلام: کف زدند براي سياست‌هاي شما که اين قدر منسجم عمل مي‌کنيد. من در روزنامه اعتماد ملي يادداشتي نوشتم زنده باد «کراوات طيب رجب اردوغان» که روزنامه آن را تبديل کرده بود به «سياست ترکيه»؛ چون اردوغان که کراوات مي‌زند آمريکايي هم هست. لاقل آنقدر معرفت داشت که سفير چين را احضار و به او اعتراض کند که چرا مسلمانان چين را مي‌کشيد؟ ما در برابر کشتار مسلمانان چين و چچن کدام اعتراض را کرديم؟ من آن را خوب مي‌فهمم. اين همان منافع ملي است که دارد ديکته مي‌کند. حالا اين‌که اين منافع ملي توسط حکومت وقت درست تشخيص داده شده، بحث ديگري است. چرا وقتي چيني‌ها مسلمانان را مي‌کشند ما لال مي‌شويم؟ دليلش واضح است. براي اين‌که از فرق سرتا نوک پا ريشمان گروي چيني‌هاست. به خاطر بحث هسته‌اي و مسائل ديگر نمي‌توانيم به آن‌ها از گل بالاتر بگوييم. مصالح و منافعي هست که در خصوص چين و روسيه بايد رويمان را آن طرف کنيم. من مي‌توانم نقل قولي از امام بياورم که اگر مسلماني ديد مسلماني را مي‌کشند و هيچ چيز نگفت اسلامش به درد نمي‌خورد. من مي‌توانم بفهمم در برابر چين و روسيه کوتاه مي‌آييم و در خصوص مک فارلين هم شما بگوييد بدون اطلاع امام و مجلس بوده و چرا آقاي هاشمي اين کار را کرده است. من جواب نمي‌دهم که ماجراي مک فارلين چه بوده است. اتفاقا مورد ظلم قرار گرفتن آقاي هاشمي پس از فوت امام شروع شد.(کف‌زدن حضار)


روانبخش: شما هم از رضاشاه حمایت می کنید هم آقای هاشمی. شباهت این دو نفر چیست؟

روان‌بخش:تشکر مي‌کنم که آقاي زيبا کلام آن بحث مبنايي را پذيرفتند. درست است. دقيقا همين‌طور است. در سياست خارجي، ما اصول ثابتي داريم که به هيچ وجه قابل تغيير نيست ولي راهبردهايي داريم که ولي فقيه طبق قانون اساسي در هر زمان تعيين مي‌کند براساس عزت، حکمت و مصلحت است. همان گونه که شما اشاره کرديد ممکن است در زماني مصلحت اقتضاء بکند براساس هزينه و فايده‌هايي در يک جا موضوع تندتري بگيرد و يک جا موضع کندتري. ما در جهاني زندگي مي‌کنيم که قطعا دشمنان قسم خورده‌اي داريم. محيط دربسته و سربسته‌اي نيست. هزاران برنامه مي‌نويسند تا ما را به يک تصميمي برسانند. اگر بنا بود آن ما در همان چاله‌اي که برايمان کنده‌اند بيفتيم نشانه حکمت نبود. رهبر ما يک رهبر حکيم و مدبر است و براساس حکمت کارها را جلو مي‌برد. دقيقا مي‌فهمد که الان چه برنامه‌اي چيده‌اند، با هوشياري و تدبير کشور را جلو مي‌برد. يک روز جنگ عراق و آمريکا(جنگ نفت) راه مي‌اندازند. برخي دوستان اصلاح طلب شما به رهبري مي‌گويند صدام خالدبن وليد شده، بايد برويم از صدام در مقابله با آمريکا حمايت کنيم. آقا فرمودند: من نه صدام را خالدبن وليد مي‌دانم و نه اين جنگ را جنگ اسلام و کفر، موضع ما موضع بي طرفانه است.
گفتند: مسلمانان عراق را دارند می‌کشند، شما دخالت نمی‌کنید؟ فرمود: خیر، دخالت نمی‌کنیم.
می‌داند این چاله‌ای است که می‌خواهند ملت مسلمان ایران را هم وارد آن کنند و سر ببرند. رهبر هوشمند کسی است که در این‌جا در بازی صدام و آمریکا نیفتد. لذا در دوره 20 ساله رهبری مقام معظم رهبری مهم‌ترین بحران‌های منطقه‌ای به وجود آمد ولی کشور ما سالم ماند. این نشانه حکمت و تدبیر است. وقتی آمریکا در صدد صدور قطعنامه‌های متعدد علیه ایران در شورای امنیت است و روز به روز در صدد تشدید آن‌ها است، نیاز به رأی چین هم دارد تا آن را وتو نکند، جریانی در چین راه می‌اندازند، رهبر آن حرکت آقای دالایی لاما چند روز بعد در کاخ سفید با بوش بستنی خوردند. مدتی بعد هم با اوباما در همان‌جا فالوده. همان آقایی که روزنامه اعتماد ملی وقتی منتشر می‌شد مصاحبه‌ای مفصلی از او با عکس بزرگ درج کرد. آیا ایران بیاید از این حرکت و این آقا حمایت کند؟! معلوم است که بازی سیاسی است. البته در حد تذکر که دولت ترکیه داد ما هم دادیم ولی بنا نیست به‌خاطر کار دالایی لاما رابطه‌مان را با چین قطع و به آن‌ها قشون‌کشی کنیم و در برابر آن بایستیم و آمریکا در این میان بهره‌اش را ببرد. این همان مصلحتی است که اقتضا می‌کند (البته اصول‌مان را هرگز زیر پا نمی‌گذاریم). نمونه آن را در فقه داریم. در کتب فقهی ما آمده است که اگر در میدان جنگ، کفار عده‌ای از مسلمانان مثلاً 500 نفر را اسیر کردند و آن‌ها را سپر انسانی قرار داده و به ما حمله می‌کنند و جلو می‌آیند، در این شرایط چه باید کرد؟ اگر ما شلیک کنیم ابتدا مسلمانان کشته می‌شوند؛ اگر شلیک نکنیم آن‌ها می‌آیند مسلمانان را قتل‌عام می‌کنند و خاک کشور اسلامی را نیز می‌گیرند. در این‌جا فقها می‌گویند باید آن گروه 500 نفر را بکشید و پول خونشان را هم از بیت‌المال داد. چاره‌ای نیست؛ چون اگر کشته نشوند همه مسلمان‌ها کشته می‌شوند و کشور اسلامی از بین می‌رود. این همان مصلحت است. حالا برخی انتظار دارند خودمان را در چاهی که آمریکا برای ما کنده است بیندازیم! یا گاهی می‌گویند آقا! شما که وقتی یک مسلمان سنی در فلسطین کشته می‌شود، آ‌ن همه داد و فریاد می‌زنید، چرا وقتی که در پاکستان شیعیان را می‌کشند صدایتان در نمی‌آید؟ خون مسلمان سنی در فلسطین رنگین‌تر از خون شیعه پاکستانی است؟!
وقتی در قانون اساسی ترسیم سیاست‌های کلی را به عهده رهبری نظام گذاشته‌اند، برای همین است. دشمن 31 سال است می‌خواهد ما را وارد جنگ شیعه و سنی بکند. شما فکر می‌کنید جنگ شیعه و سنی که در پاکستان شروع می‌شود اگر ایران از شیعه حمایت کند این جنگ به ایران و افغانستان و عراق و... نمی‌کشد؟ این همان انگلیس و آ‌مریکا هستند که می‌خواهند آتش جنگ را برافروزند. ما نمی‌توانیم در جنگی که انگلیس و آمریکا محرک آن بوده‌اند و مسلمانان را به جان هم انداخته‌اند طرف یکی از آن‌ها را بگیریم. کار ما این است که اولاً نگذاریم این جنگ آغاز شود و اگر شد برویم با سران دو طرف رایزنی کنیم و آتش جنگ را خاموش کنیم؛ نه این‌که طرف یکی از آن‌ها را بگیریم.
در موضوع یمن هم ما موضعی بی‌طرفانه گرفتیم و مقام معظم رهبری در پیام حج سال گذشته فرمودند برادرکشی در یمن باید متوقف بشود و بحمدا... متوقف شد.
اما در ماجرای فلسطین موضوع متفاوت است. یک طرف مسلمانان هستند و طرف دیگر یهود صهیونیست خون‌آشام است. موضع‌گرفتن ایران در این‌جا بسیار عالی است؛ چرا که علاوه بر انجام وظیفه، موجب وحدت جهان اسلام می‌شود. ما در هر کجای دنیا که برویم، وقتی موضوع شیعه و سنی مطرح می‌شود می‌گوییم بهترین مدافع مردم فلسطین و مسلمانان غزه در دنیا کیست؟ هنگام قتل عام غزه، مصر مرزها را بست و عربستان سکوت کرد و حتی به اسرائیل کمک مالی کرد، تنها کشوری که دادش بلند است و حمایت کرد جمهوری اسلامی است که موجب پیروزی غزه در جنگ 22 روزه شد. همه دنیا به این اعتراف دارند و خود فلسطینی‌ها هم شکرگزارند. آقای اسماعیل هنیه، نخست‌وزیر غزه، سال پیش در آستانه روز قدس به مقام معظم رهبری نامه نوشت که امیدوارم من و احمدی‌نژاد به زودی پشت سر شما در بیت‌المقدس نماز خواهیم خواند. آن‌جا مسأله فرق می‌کند. پس مسأله این نیست که خون مسلمان چینی با فلسطینی متفاوت است. مسلمان، مسلمان است و خون او باید حفظ شود. از هر مظلومی در هر کجای دنیا باید دفاع بشود ولی حواس ما باید جمع باشد تا در چاهی که دشمن برای ما می‌کند نیفتیم و این یعنی حکمت و مصلحت (تشويق ممتد حضار)
اما در موضوع مک فارلین که جنابعالی از مظلومیت آقای هاشمی پس از امام دفاع می‌کنید و بغض هم گلویتان را گرفت. من خدمت شما ارادت دارم ولی دیدم یک وقتی در تلویزیون از رضاشاه هم دفاع می‌کردید (کف زدن حضار) لطفاً بفرمایید وجه مشترک این دو چیست؟ (کف زدن حضار) شاید نقطه مشترکی در آن‌ها وجود داشته باشد (کف زدن حضار) آقای هاشمی از چهره های انقلاب بوده‌اند و امام هم تعریف‌هایی درباره ایشان داشته‌اند ولی امام فرمودند میزان وضع فعلی افراد است (تشويق حضار) امروز هم سیاست خارجی ما (برای این‌که از بحث فاصله نگیریم) توسط رهبری نظام تنظیم می‌شود. آقاي هاشمي هم باید در برابر قانون اساسی و رهبری و امام تسلیم باشد، مواضع آن‌چنانی و نامه کذایی و بحث‌ها موجب مظلومیت نیست بلکه اگر من همان اندازه که اطلاع دارم مواضع ایشان را که برخی از آن‌ها را آقای ری‌شهری در کتاب سنجه انصاف آورده و مواردی که آقای هاشمی نسبت به امام(ره) تعرض کرده و ما در هفته‌نامه پرتو هم چاپ کردیم بخوانید، آن‌وقت خواهید فهمید که امام مظلوم است یا ایشان؟! (تشويق ممتد حضار)

زیباکلام: وارد بحث نمی شوم که آقای هاشمی مثل رضا شاه بوده یا نبوده

زیباکلام: من بنا ندارم در خصوص آقای هاشمی با آقای روان‌بخش وارد بحث و محاجه شوم که آیا آقای هاشمی رضاشاه بوده، نبوده، من اتفاقاً از امام هم دفاع می‌کنم (کف زدن جمعی از حضار) روان‌بخش: ما دفاعی از شما از امام ندیدیم (کف حضار) زیباکلام: نکته دوم اینکه وزن شما و مؤسسه شما و آقای هاشمی چه قبل از انقلاب و بعد از انقلاب مشخص است.

وضع آقای هاشمی از 22 بهمن 57 تا زمانی که امام زنده بودند همه قابل بحث است. در موارد منفی و مثبت نقش ایشان روشن است. موضع امام و ديدگاه ايشان هم در مورد آقاي هاشمي واضح است. تنها کسی که امام به هنگام سوءقصد به ایشان قربانی برایش نذر نمودند آقای هاشمی بود. جنگ را امام به ایشان سپردند. مشکلات و مسائلی که در زمان حیاتشان پیش می‌آید، به ایشان احاله می‌کردند. قبل از انقلاب، مسأله اعتصابات زیادی پیش آمد. برخی از آن‌ها لطمات اقتصادی داشت وارد می‌کرد؛ مثل کوره بلند ذوب آهن اصفهان به خاطر خنک‌شدن داشت صدمات زیادی می‌دید، بسیاری از بیمارستان‌ها و خانه‌ها نفت می‌خواستند. امام آن زمان اولین حکم حکومتی را دادند که مهندس بازرگان به همراه دکتر سحابی و آقای هاشم صباغیان و آقای اکبر هاشمی رفسنجانی موضوع اعتصابات را بررسی کنید و تصمیم بگیرید. مشکلاتی که در دهه 60 به وجود مي آمد. در مواردی بود که امام دیدگاه خاصی داشتند و تصمیم می‌گرفتند، مواردی هم که مشکل به وجود می‌آمد و نظر خاصی نداشتند می‌گفتند به آقای هاشمی مراجعه کنید. من فکر می‌کنم صورت مسأله روشن تر از این حرف هاست که ما وارد بحث این چنینی بشویم. من خیلی دردم آمد که آقای روان‌بخش گفتند شما هم از رضا شاه دفاع می‌کنید، هم از آقای هاشمی؛ پس فردا ممکن است از شمر و حرمله هم دفاع کنید. روان‌بخش: من نگفتم از شمر وخولی دفاع می‌کنید.
زیباکلام: خیلی من را درد آورد. من حالا می‌خواهم بگویم که چرا من از رضا شاه دفاع می‌کنم. این‌ها باید گفته شود. چون معلومات روان‌بخش در حدی است که دالایاما را مسلمان می‌داند. (کف زدن جمعی از حضار)
روان‌بخش: من نگفتم مسلمان است، گفتم رهبر آن حرکت و جریان است.
جمعی از دانشجویان: روان‌بخش نگفت مسلمان است.
زیباکلام: بحث درباره مسلمانان چین بود و ایشان گفت رهبرش رفت با اوباما نشست و چاي شیرین خورد.
اعتراض دانشجویان: نخیر! این طور نگفتند.
زیباکلام: بسیار خوب نگفتند، باشد، اما درباره رضا شاه من در تلویزیون گفتم ایرانی که ما به آن افتخار می‌کنیم به پرچم سه رنگش، به آب‌های نیلگون خلیج فارسش، از ارس تا کجا، مدیون دو چهره در دوران معاصر است که اگر نبودند ایران به شکل فعلی وجود نداشت. این دو چهره از قضای روزگار هردو بسیار منفور هستند. یکی ضرب شمشیر آقا محمد خان قاجار و ديگري چکمه های رضاخان. این دو ایران را حفظ کردند، ایران را یکپارچه کردند و ایرانی که ما امروزه می‌شناسیم مدیون تلاش‌ها و پایمردی های این دو نفر است.
یکی از دانشجویان: رضا قلدر؟!
زیباکلام: بله رضا قلدر، رضا پالان دوز، رضا نوکر، رضا انگلیسی، هرچه شما بگویید. بعد از انقلاب مشروطه کشور دچار بحران شد. مشروطه خواهان نتوانستند نظام قبلی را کاملاً از بین ببرند، هم مشروطه بود و هم استبداد قاجار، زمانی که کودتای سوم اسفند 1299 اتفاق افتاد، وضعیت کشور را برای شما ترسیم می‌کنم. مقارن کودتای رضاشاه من از چابهار وارد می‌شوم و یک دور اطراف کشور می‌زنم. از چابهار وارد می‌شوم. استان سیستان و بلوچستان دست بلوچ‌ها بود یعنی حکومت مرکزی که در تهران بود هیچ قدرتی در آن منطقه نداشت. از سیستان که بالاتر می‌آییم می‌رسیم به خراسان. داخل مشهد دست مرحوم محمدتقی خان پسیان بود که در مقابل حکومت مرکزی قیام کرده بود. بیرون شهرها دست ترکمن‌ها بود. بعد می‌رسیم به گیلان و مازندران که دست میرزا کوچک خان جنگلی بود و عمال جنگلی بودند عملاً خرج‌شان را از تهران جدا کرده بودند، پرچمشان را هم درست کرده بودند. اسمش را جمهوری سوسیالیستی ... گذاشته بودند. از گیلان و مازندران که عبور کنیم می‌رسیم به آذربایجان که دست مرحوم شیخ محمد خیابانی و فرقه دموکرات بود و مدت‌ها بود که خرجش را از حکومت تهران جدا کرده بود. می‌آییم پایین، می‌رسیم به کردستان که عملاً آذربایجان غربی و کردستان دست اکراد بود، از کردستان وقتی پایین تر می‌آییم می‌رسیم به خوزستان که دست شیخ خزعل بود پایتختش هم «محمره»! خرمشهر بود. این دیگر، به‌طور رسمی از ایران جدا شده بود یعنی شیخ خزعل، عدلیه و همه چیزهای دولتی را فرستاده بود تهران. می‌ماند کرمان، فارس، اصفهان که دست بختیاری‌ها و قبایل و عشایر بود. تنها جایی که برای حکومت مرکزی مانده بود، تهران بود.
در چنین زمانی تمام نخبگان کشور، تمام آن هایی که درد ایران را داشتند به این نتیجه رسیده بودند که کشور یک قدرت مرکزی نیرومند می‌خواهد و الا عملاً ایران از بین رفته. مصدق السلطنه و مرحوم مدرس، کازرونی و سلیمان میرزا اسکندری تمام شان صرف نظر از این که مخالف یا موافق مشروطه بودند، یا بی دین بودند یا با دین بودند، به این نتیجه رسیده بودند که باید یک حکومت مرکزی مقتدر و نیرومند وجود داشته باشد. یک عده ای رفتند به دنبال قرار داد 1919، که با کمک انگلیس و این قرار داد این دولت نیرومند به وجود بیاید. بنا به دلایلی نشد تا نهایتا چند ماه بعد کودتا اتفاق افتاد و شما خیلی شنیدید که رضاخان نوکر انگلیس‌ها بوده ولی من این را به شما بگویم زمانی که کودتای 29 اسفند داشت کودتای رضاشاه و سیدضیاء طباطبایی اتفاق می‌افتاد، روح دولت انگلیس هم در جریان نبود که این کودتا دارد اتفاق می‌افتد. خداوند به من عمری بده، گیر و گور پیدا نکنم و لال نشوم.(تشویق جمعی از حضار) اما رضاخان کودتا کرده ظرف چهار سال اول حکومت رضاشاه کشور را با شجاعت با شهامت، پایمردی کشور را دو مرتبه متحد کرد. شیخ خزعل، اسماعیل خان، میرزا کوچک خان، محمد تقی خان پسیان و ... را درب و داغان کرد و کشور را دو مرتبه متحد و یکپارچه کرد. در مقطع بعدی مدرس، سلیمان میرزا اسکندری، مجلس چهارم به او کمک کردند، چون کار می‌کرد، چون امنیت و اقتصاد را به کشور برگرداند.
چند تن از دانشجویان: ما باید از رضا شاه حلالیت بطلبیم؟!
زیباکلام: آری! من دارم تاریخ را می‌گویم، در عین حال رضا شاه درست است که یکپارچگی کشور، امنیت، دانشگاه، راه آهن، بیمارستان، ثبت احوال، دادگستری، ارتش آورد، در زمان کودتا فقط 14هزار نفر قشون قذاق بود. زمانی که رضا شاه از کشور خارج می‌شد 120 هزار نفر بودند، نیروی هوایی، دریایی و زمینی داشت؛ اما ما آمدیم گفتیم هرچه رضاخان کرده انگلیس‌ها گفتند و در جهت مصالح و منافع انگلیس‌ها بوده. در یکی از کارهایی که من کلاس تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی می‌کنم این است که از دانشجوهایی که معتقدند کارهای رضاشاه را انگلیس‌ها می‌گفتند، می‌گویم یکی یکی نام ببرید ببینیم چه نفعی برای انگلیس‌ها داشته. راه آهن چه نفعی برای انگلیس داشته مگر این که در علوم سیاسی بدبخت که داریم بگوییم انگلیس‌ها با رمل و اسطرلاب آیینه‌بینی و کف‌بینی مملکت داری می‌کردند.(تشویق جمعی از حضار) برای این‌که راه آهن ایران حدود 10 سال قبل از جنگ جهانی کشیده شده. مگر این‌ها رفته باشند با طالع بین صحبت کرده باشند که بفهمند 10 سال دیگر جنگ جهانی می‌شود، بعد آلمان موفق می‌شود اروپا را بگیرد، بعد می‌رسد به اتحاد شوروی، آن زمان‌گیر می‌کند، بعد انگلیس‌ها مجبور می‌شوند از جنوب ایران کمک بفرستند به شوروی. آن وقت انگلیسی‌ها می‌گویند خاک بر سر این علوم انسانی که ما داریم که یک چنین نظریه پردازی هایی را به عنوان تاریخ کرده‌ایم در ذهن شما.(تشویق حضار)

روانبخش:حمایت شما از رضاخان با شعار دموکراسی خواهی تان تعارض دارد

روانبخش: واقعا در 4 دقیقه باقی مانده مشکل است این همه مطلب را پاسخ داد ولی سعی می‌کنم. آقای زیبا کلام که وظیفه خودشان می‌دانند همیشه از رضا شاه دفاع کنند، خوب است نظر اساتید دیگر را هم بخوانند. کتاب تاریخ سیاسی معاصر، نوشته جلال‌الدین مدنی را مطالعه کنید. نقش رضاشاه مشخص می‌شود که خادم بود یا خائن. البته کسی منکر این نیست که ممکن است هر کس در مقامی که قرار می‌گیرد، خدمتی هم کرده باشد. کسی نمی گوید مثلا فلانی این‌جا جاده کشید یا نکشید. صدام هم در کشورش شاید خیلی جاها خدمت کرده باشد. پل و فرودگاه ساخته، حالا درست است بگوییم صدام منجی عراق بود؟ باید ببینیم جهت گیری حرکت در چه سمتی بود. باید دید رضاخان در آخر، کشور را تحویل چه کسی داد؟ غیر از این بود که کشور را تحویل انگلیسی‌ها و آمریکاهایی داد که ما بدون اجازه سفیر آمریکا نمی‌توانستیم آب بخوریم. یک هواپیمای جنگی بدون اذن‌شان نمی‌توانست پرواز کند. (تشویق حضار)
این که شما فرمودید ایران مدیون دو چهره معاصر است. که اتفاقاً هر دو هم خائن‌اند خوب شد. آقا محمد خان قاجار که در کشتن و چشم در آوردن استاد ماهری بود و رضاخان قلدر را اسم بردید که با کودتا سر کار آمده بود. من تعجب می‌کنم این‌ها چطور با شعار دموکراسی تان می‌سازد. از یک طرف از دموکراسی دم می‌زنید و از طرف دیگر از آقا محمدخان قاجار جنایتکار و رضاشاه قلدر که با کودتا سرکار آمد حمایت می‌کنید (تشویق حضار)
جا داشت لااقل نامی از حضرت امام هم می‌بردید؛ البته خوب شد نام پاک ترین انسان را در کنار این دو خائن نگذاشتید. ولی آقای دکتر! آیا واقعاً امام را فراموش کردید؟! (تشویق حضار)
در بدترین شرایطی که در کل تاریخ ایران صدام با پشتیبانی بسیاری از کشورهای دنیا، غرب و شرق که هم شوروی، هم فرانسه، هم آلمان، هم آمریکا، هم انگلیس به او کمک می‌کردند، شوروی میگ داد، فرانسه میراژ و سوپر اتاندار، امریکا آواکس و دیگر حمایت‌ها، آلمان و انگلیس سلاح شیمیایی و ... به او دادند، ما از 35 کشور دنیا نیروی انسانی اسیر کردیم. در آن زمان امام (ره) با این بسیجی‌های سرافراز و ارتش و سپاه و ملت سر افراز، این کشور را نجات داد. من توصیه می‌کنم حتما لااقل یک سفر راهیان نور تشریف ببرید (خنده حضار) آن‌جا ببینید از پل خرمشهر تا شلمچه چقدر راه است، از کنار جاده خرمشهر تا طلائیه 80 کیلومتر راه است، از کنار رود کرخه تا مرز ببینید چقدر راه است، شهرهای غرب ما را ببینید. تمام این‌ها را دشمن آمد گرفت رفت تا کنار شوش آمد مستقر شد. چه کسی کشور را نجات داد و نگذاشت یک وجب خاک این کشور دست عراق بماند؟ حتی رفتند فاو عراق را هم گرفتند(تشویق ممتد حضار)

کتاب که نوشتید با عنوان وداع با دوم خرداد، نقش خیلی مثبتی داشتید، کتاب هاشمی بدون روتوش که نوشتید، حتی آیت ا... سیستانی که در نجف بودند فهمیدند هاشمی چکاره است. اخیرا که رفته بود آن‌جا و تذکراتی به او دادند. هر چه خواست دفاع کند، فایده نداشت. خبرش هم در رسانه‌ها آمد. اما بعضی‌ها هم این طوری برداشت می‌کنند از این رفتار شما می‌گویند جناب عالی یک اصولگرای نفوذی هستید که در جلسات آبروی آن‌ها را می‌برید. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

خلیج فارس و مظلومیت ما

در حالی که در بازی العین و سپاهان، نوشته ای با عنوان "خلیج ع ر ب ی" در ورزشگاه نصب شده بود ناظر دیدار تیمهای ذوب آهن و الاتحاد به نصب پارچه ای با شعار "خلیج همیشه فارس" در ورزشگاه فولادشهر اعتراض و این بازی را تا برداشته شدن این پارچه نوشته از جریان انداخت.
به گزارش خبرنگار مهر، پیش از آغاز مسابقه عصر امروز چهارشنبه تیم‌های ذوب آهن ایران و الاتحاد عربستان، تماشاگران ایرانی بنری زیبا که روی آن جمله "خلیج همیشه فارس" نوشته شده بود را در ضلع شمال شرقی ورزشگاه فولادشهر نصب کرده بودند که این مسئله با اعتراض "منعم فکوری" ناظر اردنی این دیدار همراه شد.
وی ابتدا مسئولان باشگاه ذوب آهن میزبان این دیدار را تهدید کرد در صورتی که این بنر را جمع نکنید از سوی AFC جریمه خواهید شد که اصغر دلیلی با بیان اینکه جریمه می دهیم اما بنر "خلیج همیشه فارس" را برنمی داریم پاسخ ناظر اردنی را داد.
البته این ناظر اردنی پس از دقایقی سکوت اجازه داد بازی آغاز شود اما با اضافه شدن بنرهایی که در آن تماشاگران ایرانی از "خلیج همیشه فارس" حمایت کرده بودند منعم فکوری پس از گذشت 8 دقیقه از بازی، ناگهان مسابقه را قطع و اعلام کرد تا زمانی که این بنرها جمع نشود بازی را ادامه نخواهد داد. این مسئله باعث شد مسئولان برگزاری مسابقه بالاجبار بنرها را جمع کنند ولی در پاسخ به این اتفاق تماشاگران حاضر در ورزشگاه با شعار "خلیج همیشه فارس" به اقدام این ناظر اردنی اعتراض کردند.
در دیدار سه شنبه شب تیم‌های العین امارات و سپاهان اصفهان، بنر "خلیج ع ر ب ی" در ورزشگاه نصب شده بود اما ناظر آن مسابقه به این مسئله توجه نکرد.

فیلترینگ به صغیر و کبیر رحم نمی کند

این روزها اگرچه دیگر از فضای پر دود و غبار فتنه روزها و ماه‌های پس از انتخابات خبری نیست اما باز دوستداران این انقلاب در فضای سایبری، وبلاگ‌ها و نویسنده‌های آنها را که در آن فضای سخت و دشوار با وب‌نوشته‌های خود سعی در دفاع از سنگر خود در آنچه که بعدها "هشت ماه جنگ سایبری" نامیده شد را داشتند، فراموش نمی‌کنند.
به گزارش رجانيوز، اما تعجب که این بار وقتی می‌خواهی به صفحه برخی از این وبلاگ‌نویسان ارزشی مراجعه کنی آنچه که به چشم می‌آید، صفحه‌ای است که تو را به شک می‌اندازد که آیا آدرس را اشتباه نوشته‌ای و یا به یکی از وب‌سایت‌هایی سرزده‌ای که با انتشار توهمات خود و توهین به مقدسات ده‌ها میلیون ایرانی، موجب مسدود شدن خود گردیده است.
اما نه! هم آدرس درست است و هم با یکی از همین برنامه‌های ضدفیلترینگ ساخت اجنبی! به راحتی می‌توان به این آدرس مراجعه کرد و صفحه‌ای را که زحمت فیلتر شدن آن را کشیده‌اند، برای دفاع از ارزش خواند.
صحبت از فیلترشدن برخی وبلاگ‌های ارزشی است. آنچه که بهانه‌ای برای نوشتن این گزارش شد، اگر چه پیش‌تر نيز تصمیم بر آن بود، فیلتر شدن وبلاگ یکی از کاندیداهای جشنواره "هشت ماه جنگ سایبری" بود؛ اگر چه وبلاگ برگزیده این جشنواره نیز به زعم نویسنده این وبلاگ به بیماری "فیلترینگ گاه‌گاهی" مبتلا شده است.
در ابتدا و با فیلتر شدن برخی وبلاگ‌های ارزشی نوک تیز پیکان انتقادات متوجه وزارت ارشاد شد اما مصاحبه با نماینده وزارت ارشاد در کارگروه فیلترینگ نشان از این داشت که در بسیاری از موارد ،این وزارتخانه خود مخالف اصلی فیلترینگ برخی وبلاگ هایی است که صرفا به‌خاطر سلیقه شخصی افراد مستقیما فیلتر می شود و این وزارتخانه تخلف برخی ISP ها و اهمال سازمان تنظیم مقررات رادیویی در برخورد با این شرکت ها را دلیل برخی سوء‌تفاهمات می‌داند.
مهدي صرامی نماینده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در این کارگروه با تاکید بر اینکه وزارت‌خانه روالی برای اعمال دستور فیلترینگ ندارد اعلام کرد که این وزارتخانه به هیچ ارگان دیگری مانند وزارت ارتباطات و نه به هیچ شرکت ارائه دهنده خدمات اینترنتی (ISP) دستور مسدودسازی را صادر نمی‌کند.
وی همچنین افزود: دستور فیلترینگ و یا مسدودسازی فقط توسط مقام قضایی صادر می شود و وزارت ارشاد یک عضو از کارگروه فیلترینگ است و تنها گزارش‌های مربوط به کارگروه را ارسال کرده تا اعضای کارگروه در این مورد تصمیم‌گیری کنند و نهایتا تصمیم اتخاذ شده توسط دبیرخانه کارگروه با ابلاغ به وزارت ارتباطات زیرساخت، توسط سرویس‌دهنده‌های اینترنتی به اجرا درمی‌آید.
او در خصوص برخی سیستم های فیلترینگ موازی که از سوی برخی ISP ها ایجاد شده است، تاکید کرد: سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات باید بر ISPها و خدمات دهندگان اینترنت در کشور تکلیف کند که سیستم های فیلترینگ موازی را بردارند. سیستم‌هایی که توسط برخی از آنها به صورت خودسر پیش از این فعال بوده و بکار گرفته می شد، باید برای همیشه غیرفعال باشد مگر اینکه توسط مقام قضایی به آنها دستور مستقیمی داده شود.
وی در خصوص صدور حکم فیلترینگ توسط قوه قضائیه تاکید کرد که یک قاضی بر اساس تشخیص خود و شکایت شخص خصوصی می‌تواند مستقیما حکم به فیلترینگ سایت‌ها دهد اما این گونه مقرر شده که در احکامی که توسط قضات صادر می‌شود، یک نسخه از این احکام به کارگروه فیلترینگ ابلاغ شود تا کارگروه نیز در این خصوص آگاه باشد.
وی در خصوص برخی آدرس‌های اینترنتی که تنها در برخی سرویس‌ها فیلتر شده است، اعلام کرد: اینجا وظیفه سازمان تنظیم مقررات است تا شرایط را برای خدمات دهندگان اینترنتی تنظیم کرده و ابلاغ کند تا اگر کسی در این مورد تخلف کرده با آن برخورد کند. اینکه سازمانی سامانه فیلترینگ رسمی موازی راه‌اندازی کند غیرقانونی بوده و حتی اگر از صفحه فیلترینگ دیگری به غیر از صفحه سامانه فیلترینگ رسمی کشور استفاده کند نیز تخلف به حساب می‌آید و سازمان تنظیم مقررات باید قانونا با آنها برخورد کند.
صرامی با اعلام اینکه برخوردهای جدی از سوی سازمان تنظیم مقررات با شرکت‌های منخلف صورت نمی‌گیرد، تصریح کرد: اگر برخورد با برخی ISP های متخلف جدی باشد، قاعدتا هیچ شرکتی جرات تخلف در این زمینه و فیلترینگ غیرقانونی و دیگر اقدامات غیرقانونی را بخود نمی‌دهد که متاسفانه اکنون این برخوردها به صورت جدی انجام نمی‌گیرد.
وی در خصوص مکانیزم ساماندهی وب‌سایت‌ها در وزارت ارشاد اعلام داشت: اگر جرایم صورت گرفته مربوط به حوزه عمومی باشد که لیست آنها توسط کارگروه در سایت ساماندهی به آدرس Samandehi.ir اعلام شده و در حدود 50 مورد است و اگر به استناد یکی از این موارد گزارشی به کارگروه به آدرس ایمیل Filter@dci.ir ارسال شود مطمئنا توسط کارگروه بررسی شده و تصمیم لازم در مورد آن اتخاذ خواهد شد.
وی در خصوص احتمال اشتباه انسانی در تصمیمات کارگروه فیلترینگ، مکانیزم های تصمیم‌گیری در کارگروه را جمعی توصیف کرده و در نتیجه اشتباه انسانی را در آن حداقل دانسته اما تاکید کرد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
صرامی همچنین وظیفه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را دفاع از وبلاگ‌نویسانی دانست که طبق موازین قانونی جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند و تاکید کرد که در اوج جنگ سایبری دشمن حمایت از این وبلاگ نویسان کمترین کاری است که می‌توان صورت داد.
اما در همین حال وبلاگ‌نویسانی که با وجود رعایت تمامی موارد قانونی وبلاگ آنها فیلتر شده است نیز حرفهایی برای گفتن دارند.
در این گزارش قرار بر انتقاد از موجودیت قانون فیلترینگ کشورمان نیست چرا که فیلترینگ از سوی بسیاری از کشورها از جمله ایالات متحده برای کنترل بر محتویات اینترنتی عرضه شده به شهروندان مورد استفاده قرار می گیرد، اما در همین حال قرار هم نیست از چگونگی و اعمال سلیقه‌ای فیلترینگ بر فضای مجازی انتقاد نشود.
در این خصوص سید محمدرضا فخری مدیر پارسی‌بلاگ اعمال سلیقه‌ در فیلترینگ را نسبتا محسوس می‌داند.
وی در خصوص فیلتر شدن وبلاگ‌های نویسندگان ارزشی و مردمی، با رد این اقدام، روند فیلترینگ مستقیم این وبلاگ‌ها را در برخی موارد سلیقه‌ای و اعمال سلیقه شخصی بر روی نوشته‌ها و تفکرات شخص توصیف می‌کند.
فخری در ادامه این گونه اقدامات را در ماه‌های اخیر بسیار نادر دانسته اما در ادامه کمیته فیلترینگ را در برابر دلیل فیلترینگ برخی وبلاگ‌ها که از نظر این سرویس‌دهنده تمامی موارد قانونی را رعایت کرده‌اند، پاسخگو نمی‌بیند.
وی همچنين در خصوص فیلترینگ مستقیم وبلاگ‌ها از سوی برخی ISP ها این اقدام را خطای انسانی توصیف کرده و احتمال اعلام برخی آدرس‌های اینترنتی به صورت موردی به این ISP ها برای فیلترینگ را بعید ندانست.

فیلتر شدن "مدرسه ما"

"نویسنده وبلاگ "مدرسه ما" که وبلاگش هفته گذشته و پس از درج مطلبی در انتقاد از سیاست تبدیل مدرسه عالی شهید مطهری فیلتر شده در پاسخ به چرایی فیلترینگ وبلاگ خود تنها دلیل آن را ناخشنودی برخی افراد حاضر در حاشیه سیاست می‌داند که ظرفیت پذیرش انتقاد را ندارند.
وی می‌گوید: من در وبلاگم به صورت منطقی از بلندپایه‌ترین شخصیت‌های سیاسی کشورم انتقاد کرده‌ام اما همانطور که خودم انتظار داشتم با چنین برخوردی روبرو نشدم. اما حالا که در مطلبی به انتقاد از یکی از همین آقایان حاشيه‌اي‌تر پرداختم بلافاصله با فیلتر شدن وبلاگ خودم روبرو شدم.
وی فیلتر شدن وبلاگ خود را ناشي از سلیقه شخصی و بدون اعمال مواد قانونی در این زمینه می‌داند و تصریح می‌کند: فیلتر شدن وبلاگ من اهمیتی ندارد اما اگر روال به همین منوال پیش برود من وبلاگ خودم را تعطیل خواهم کرد و هستند در ادامه کسانی که با روبرو شدن با این برخورد رفتاری مانند من از آنان سر بزند.

اسماعیل نیوز: فیلترینگ مسئول خاصی ندارد!

نویسنده وبلاگ "اسماعیل نیوز" نیز که به تازگی با صفحه فیلترینگ در وبلاگ خود روبرو شده، در مطلبی با اشاره به روند فیلتر شدن وبلاگ‌های ارزشی آورده است که "به نظر می‌رسد فـیلتـرینگ فعلی مسئول مشخصی ندارد، و معلوم نیست اگر در مورد فـیلتـرینگ سوال، پیشنهاد و یا انتقاد و شکایتی وجود دارد باید به کجا مراجعه کرد! وزارت ارشاد؟ مخابرات؟کجا؟ این نبود مسئول و پاسخگوی مشخص در این زمینه معضل است."
وی در ادامه افزوده است که "آیا بر فرض نوشتن یک مطلب اشتباه یا حتی توهین‌آمیز، تمامی یک وبلاگ مستحق فـیلتـر شدن می‌شود؟ نوشتن و یا انتشار هر حرف مخالف نباید دلیل بر فـیلتـر کردن یک وبلاگ یا سایت شود. همه مثل هم فکر نمی‌کنند و ممکن است کسی بخواهد افکارش را که اتفاقا صددرصد مخالف ماست، بدون غرض خاصی بنویسد. بلکه من عقیده دارم باید فضای اینترنت را باز گذاشت."

فیلترینگ خاطرات جبهه؛ اعمال سلیقه شخصی یا اشتباه انسانی

"حمید داوودآبادی" نویسنده‌ وبلاگ "خاطرات جبهه" و از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس نیز از جمله وبلاگ‌نویسانی بود که به فیلترینگ وبلاگ شخصی خود دچار شد.
تنها تفاوتی که میان وی با سایر نویسندگان در این زمینه بود احتمال خطای انسانی بودن فیلترینگ وبلاگ وی بود.
وی در گفتگویی پس از فیلترینگ وبلاگ خود با ابراز بی‌اطلاعی نسبت به دلیل این کار آن را اقدامی اشتباه توصیف کرده و اعلام کرد: در این مورد از طرف وزارت ارشاد برای من پیامی فرستاده شد که در آن از من خواسته شده بود تا ضمن برطرف کردن ایراد یادداشتی که باعث فیلترینگ شده، به این اداره مراجعه کرده تا مشکل فیلتر را برطرف کنند.
داوودآبادی در ادامه ساماندهی فیلترینگ در کشورمان را ناقص دانسته و تصریح داشت که معمولا شخصی که خلاف می‌کند را ابتدا محاکمه می‌کنند سپس اگر محکوم شد در مورد وی اجرای حکم می‌کنند.

فیلتر شدن وبلاگ برگزیده جشنواره "8 ماه جنگ سایبری"

اما "امید حسینی" نویسنده وبلاگ "آهستان" و نفر برگزیده جشنواره "هشت ماه جنگ سایبری" به گونه‌ای به درد دیگری دچار شده است.
وی می‌گوید از تقریبا دو ماه پیش توسط دوستانم مطلع شدم وبلاگ من در یکی از ISP های مطرح کشور فیلتر شده است، این روند تنها به مدت 24 ساعت ادامه داشت اما در ادامه روند دیگری که آغاز شد این بود که در طول روز وقتی با استفاده از سرویس این ISP به وبلاگ من مراجعه می‌کنید گاهی باز و گاهی صفحه معروف فیلترینگ را مشاهده می‌کنید.
امید حسینی خود بر این باور است که به دلیل مطالب وی در خصوص اغتشاشات پس از انتخابات و نوع مطالب وی این وبلاگ به این سرنوشت دچار شده است.
وی همچنین در یادداشتی در وبلاگ خود آورده است: نمي‌دانم مسئولان كميته فيلترينگ براساس چه منطقي، به فعاليت شبانه روزي مشغولند؟! من اگر جاي آنها بودم، دقت بيشتري مي‌كردم و قطعا مصلحت را بيشتر رعايت مي‌كردم.
در پایان به نظر می رسد اگر چه اهتمام بر نظارت بر سرویس‌های وبلاگ‌نویسی امری بدیهی و لازم به نظر می رسد اما استفاده از امکانات کامل شورا برای جلوگیری از خطای انسانی و اعمال سلیقه شخصی امری لازم به نظر می‌آید
منبع : رجا نیوز

۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

اعتیاد و نادرشاه

این متن ، توسط دوست عزیزم ، جناب آقای « قهرمان ملکی » ، از افراد بافرهنگ و شعردوست میانه است که تقدیمتان می کنم :


درباره ی مضرات اعتیاد ، خیلی قلم فرسایی شده و خیلی شنیده ایم و در اینجا بنده قصد اطاله ی کلام درباره ی این معضل بزرگ اجتماعی ندارم .
ولی حکایت را جهت تنوع ،خدمت خوانندگان عزیز که به صورت منظوم هست ، عرضه می دارم . به امید اینکه افراد قبل از آلوده شدن ، انشاءالله عاقبت را مثل قهرمان این داستان که نادرشاه افشار است بدانند و کنار بکشند . 
می گویند نادرشاه که جهان گشایی کرد و همانطور که می دانیم تا هندوستان هم لشکر کشید و در بسیاری از این جنگ ها هم موفق گشته  و آدم مقتدر و با ابهتی بوده و کشورهای خصم وهمسایه از شنیدن نامش ، به هراس می افتادند ، بدینگونه در برابر غول اعتیاد به زانو در آمد .
نادرشاه ، روزی می شنود که بنگ و مشروبات الکی در سطح وسیعی تبلیغ می شود . بنابراین تحریک می شود که او نیز این مواد را امتحان کند :

نادرشاه افشار چون ترویج بنگ و باده دید
مصلحت را گفت ، خواهم سیر کرد افلاک را 

چون آنهایی که به دام افیون اعتیاد می افتند ، اول به نظرشان می آید که در پروازند ، لذا نادرشاه هم می گوید که می خواهم این مواد را امتحان کنم تا به افلاک ، پرواز کنم .

می زد و بد مستی آغازید و خونی چند ریخت 
چون به هوش آمد تبرزینی به سر زد تاک را 

وقتی مست الکل شد ، چون عقلش زایل گردید ، بناحق خون چند نفر را ریخت و دیوانگی کرد . 
بعدا که به هوش آمد ، با تبر به جان درخت های انگور افتاد و گفت که این پیر زشت ، مانند کسی است که خدمت ضحاک مار بدوش را می کند ( می دانید که در افسانه ها برای مارهای دوش ضحاک ، مغز انسان می دادند )

گفت این پتیاره پیر گوژپشت مار دوش
پور جمشید است و خدمت می کند ضحاک را 

لذا شب رفت سراغ بنگ . آن را کشید و چرت زد . گفت این هم بدرد نمی خورد . چون بجز رخوت و سستی ، چیزی ندارد .

شب چو شد ، بنگی زد و کز کرد تا چرتش پرید
گفت این بد نئشه هم چلمن کند چالاک را 

بعدا نوبت تریاک رسید . 
فردای آن شب ، دستور داد منقل و بساط این ماده ی افیونی را برایش مهیا کردند و خودش رفت و نشست پای بدبختی :

روز دیگر منقل و وافورش آوردند پیش 
کند بستی و به سر زد حقه ی تریاک را 

وقتی  ذغال را با دهانش فوت کرد ، خاکستر ذغال بر سرش نشست و تازه ، این خاکستر ، روح زنگار گرفته اش را صاف و صیقلی کرد و نتیجه و عاقبت کار را از همان اول دید :

رفت تا فوتی کند ، خاکسترش بر سر نشست 
صیقلی کردش مگر آیینه ی ادراک را 

وقتی دید از همان اول ، خاک بر سر می شود ، با پا منقل را واژگون کرد و گفت که این بدتر از همه است . چون از همان ابتدا ، آدمی را زنده به گور می کند و خاک بر سرش می ریزد .

زد لگد بر منقل و گفت ای امان کین بد حریف
بر سر مرد از همان اول بریزد خاک را 

و نتیجه آنکه اگر از اول ، آدمی فکر عاقبت کار را بکند و بداند چه خاکی با دست خود بر سرش می ریزد ، دیگر سراغ مواد افیونی خوار کننده و ذلت آور نمی رود .
انشاءالله .


پلیس راهنمایی و رانندگی میانه

امروز ، حدود ساعت 5 بعداز ظهر ، از چهارراه سرآسیاب ( چهارراه پیام نور ) میانه رد می شدم .
ماشین ها بدون توجه به چراغ راهنما و وضعیت اون ، داشتن از چهارراه می گذشتن و یه هرج و مرجی به راه افتاده بود.
یک ستواندوم که احتمالا وظیفه هم بوده ، کنار چهارراه واستاده بود و کاری به هیشکی نداشت .
آخه هوا یه خورده سرد بود و بنده خدا هم حس کار کردن نداشت .
سرش پایین بود و احتمالا داشت تو دلش با خودش حرف می زد و حساب می کرد که چند روز دیگه خدمتش مونده !
ای کاش این پلیس راهنمایی و رانندگی ، به جای اینکه تند تند برای این ملت بیچاره خط و نشون بکشه و کنترل نامحسوس بذاره ، یه ذره هم واسه این مامورین وظیفه شناس خودش ، کنترل نامحسوس رو اجرا می کرد !

یه چیز مهم دیگه این که ، اینجا توی میانه ، اگه یه لحظه چشم پلیس رو دور ببینن ، یک شرم شوربایی میشه وضعیت رانندگیشون ، که نگو و نپرس !
اینم که از ماجرای آقا پلیسه و راننده های میانه ای .


بلاگر فیلتر شد

دیروز ، وقتی می خواستم متن جدیدی رو به وبلاگم اضافه کنم ، متوجه شدم که بلاگر فیلتر شده .
واقعا تعجب کردم که این سایت ، چه چیز خلافی داشته که باید فیلتر بشه ؟
واقعا تعجب آوره !
خوب شد که بعضیا خدا نیستند ، وگرنه به ازای هر گناهی که می کردیم ، کل آدمای روی کره ی زمین مجازات می شدند .
مثلا اگه مسئولین سازمان فیلترینگ ایران خدا بودند و می دیدند که آدما از آلات تناسلی خودشون در جهت فساد استفاده می کنن ، کلا احتمالا اونو از بدن آدمیزاد ، حذفش می کردن !
نمی دونم این چه نوع برخوردیه که این آقایون می کنند .
اگه میخواستن با آمریکاییها مبارزه کنن ، می تونستن توی همین وبلاگها ، بلایی به سر آمریکا بیارن که اون سرش نا پیدا .
می تونستن یه کاری کنن که خود آمریکا از اینکه ایران از بلاگر استفاده می کنه ، پشیمون بشه . 
می تونستن بلاگر رو تبدیل به پایگاه تبلیغی نظام کنن . 
می تونستن بلاگر رو پر از وبلاگهای مذهبی و طرفدارای نظام کنن . 
مگه می شه گفت که چون فلان سلاح بده و ساخت آمریکاست ، پس ما از اون استفاده نمی کنیم ؟
ما می تونیم از همون سلاح ،علیه خود امریکاییها استفاده کنیم . 
واقعا برای مسئولین سازمان فیلترینگ ایران متاسفم . 
اینها راه اشتباهی رو در پیش گرفتند که دیر یا زود باید از این راه برگردند . 
من مطمئنم که دیر و زود داره ، اما سوخت و سوز نداره .
آقای سازمان فیلترینگ عزیز ، من با فیلترینگ و فیلتر کردن و سانسور بعضی چیزا موافقم . کمااینکه در همه ی دنیا ، یه همچین چیزی هست . اما اینی که شما کردین ، دیگه داره از حد می گذره . 
اصلا پیشنهاد می کنم بادهایی رو از جانب کشورهای غربی وارد ایران می شه ، یا ابرهای باران زایی که از اون ورا می آد رو هم فیلتر کنین ، شاید خشکسالی طبیعت هم مثه خشکسالی فرهنگی ، بتونه یه حالی بهمون بده !
تازه هوای اونورا ، یه جورایی می گن مستهجنه !
وقتی می باره رو بدن آدما ، اونا رو یه جورایی می کنه !
می فهمی که چی می گم .
شما دیگه خودتون واردین دیگه .
ولی 
فکر کنم 
این ره که تو می روی ، به ترکستان است !
جاوید و پاینده باد ، نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران !
دور باد دست کوته نظران و کوته اندیشان از حکومت اسلامی ایران تا مبادا چنان کنند که نظام را و مردم آن را دچار آشفتگی کنند.



نکات پند آموز


OFFICE ARITHMETIC
حسابرسی اداری

Smart boss + smart employee = profit

رییس باهوش + کارمند باهوش = سود

Smart boss + dumb employee = production

رییس باهوش + کارمند خنگ = تولید

Dumb boss + smart employee = promotion

رییس خنگ + کارمند باهوش = ترفیع

Dumb boss + dumb employee = overtime

رییس خنگ + کارمند خنگ = اضافه کاری


SHOPPING MATH
ریاضیات خرید کردن

A man will pay $2 for a $1 item he needs.

یک مرد بابت یک کالای 1 دلاری که نیاز دارد 2 دلار می پردازد

A woman will pay $1 for a $2 item that she doesn't need.

یک زن بابت یک کالای 2 دلاری که نیاز ندارد 1 دلار می پردازد


GENERAL EQUATIONS & STATISTICS
آمار و برابری عمومی

A woman worries about the future until she gets a husband..

یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند

A man never worries about the future until he gets a wife.

یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد

A successful man is one who makes more money than his wife can spend.

یک مرد موفق مردیست که درآمدش بیشتر از مبلغی باشد که زنش خرج می کند

A successful woman is one who can find such a man.

یک زن موفق زنیست که بتواند چنین مردی را پیدا کند


HAPPINESS
شادمانی

To be happy with a man, you must understand him a lot and love him a little.

برای اینکه با یک مرد شاد باشید باید او را کاملا درک کنید و کمی دوست داشته باشید

To be happy with a woman, you must love her a lot and not try to understand her at all.

برای اینکه با یک زن شاد باشید باید او را کاملا دوست داشته باشید و اصلا سعی نکنید که او را درک کنید


LONGEVITY
طول عمر

Married men live longer than single men do, but married men are a lot more willing to die.

مردان متاهل بیشتر از مردان مجرد عمر می کنند در عوض مردان متاهل بیشتر آرزوی مرگ می کنند


PROPENSITY TO CHANGE
گرایش به تغییر

A woman marries a man expecting he will change, but he doesn't.

زمانی که یک زن با مردی ازدواج می کند انتظار دارد که او تغییر کند ولی اینگونه نمی شود

A man marries a woman expecting that she won't change, and she does..

زمانی که یک مرد با زنی ازدواج می کند می خواهد که آن زن تغییر نکند ولی او تغییر می کند


DISCUSSION TECHNIQUE
ادبیات گفتگو

A woman has the last word in any argument.

یک زن در بحث حرف آخر را می زند

Anything a man says after that is the beginning of a new argument.

بعد از آن، هر حرفی که مرد بزند، شروع یک بحث جدید است





SEND THIS TO A SMART WOMAN WHO NEEDS A LAUGH AND TO THE SMART GUYS YOU KNOW CAN HANDLE IT این متن را برای یک زن باهوش که به خنده نیاز دارد و مردان باهوشی که میدانید می توانند آن را هضم کنند، بفرستید

شاگرد زیرک



استاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به يك چالش ذهنی کشاند:آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است!"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکي هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."

در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکي که در نبود نور می آید.


نام مرد جوان يا آن شاگرد تيز هوش چیزی نبود جز ، آلبرت انیشتن !

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

دختر شایسته ی 2010 فرانسه ، ایرانی




یک ایرانی عنوان Miss France 2010 را کسب کرده است.

الهام لعلیان پور Elham Lalianpoor 

















Free counter and web stats